بنده‌ام گر به لطف مي‌خواني
بنده‌ام گر به لطف مي‌خواني شاعر : سعدي حاکمي گر به قهر مي‌راني بنده‌ام گر به لطف مي‌خواني که تو صورت به کس نمي‌ماني...
Wednesday, March 23, 2011
همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني
همه کس را تن و اندام و جمالست و جواني شاعر : سعدي وين همه لطف ندارد تو مگر سرو رواني همه کس را تن و اندام و جمالست...
Wednesday, March 23, 2011
ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني
ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني شاعر : سعدي بازار خويش و آتش ما تيز مي‌کني ديدار مي‌نمايي و پرهيز مي‌کني ور قصد...
Wednesday, March 23, 2011
مي‌ندانم چکنم چاره من اين دستان را
مي‌ندانم چکنم چاره من اين دستان را شاعر : سعدي تا به دست آورم آن دلبر پردستان را مي‌ندانم چکنم چاره من اين دستان...
Wednesday, March 23, 2011
خسته‌ي تيغ فراقم سخت مشتاقم به غايت
خسته‌ي تيغ فراقم سخت مشتاقم به غايت شاعر : سعدي اي صبا آخر چه گردد گر کني يکدم عنايت؟ خسته‌ي تيغ فراقم سخت مشتاقم...
Wednesday, March 23, 2011
شنيدم که در مرزي از باختر
شنيدم که در مرزي از باختر شاعر : سعدي برادر دو بودند از يک پدر شنيدم که در مرزي از باختر نکو روي و دانا و شمشيرزن...
Wednesday, March 23, 2011
شنيدم که در مصر ميري اجل
شنيدم که در مصر ميري اجل شاعر : سعدي سپه تاخت بر روزگارش اجل شنيدم که در مصر ميري اجل چو خور زرد شد بس نماند...
Wednesday, March 23, 2011
به تدبير جنگ بد انديش کوش
به تدبير جنگ بد انديش کوش شاعر : سعدي مصالح بينديش و نيت بپوش به تدبير جنگ بد انديش کوش که جاسوس همکاسه ديدم...
Wednesday, March 23, 2011
يکي روبهي ديد بي دست و پاي
يکي روبهي ديد بي دست و پاي شاعر : سعدي فرو ماند در لطف و صنع خداي يکي روبهي ديد بي دست و پاي بدين دست و پاي از...
Wednesday, March 23, 2011
شنيدم که مغروري از کبر مست
شنيدم که مغروري از کبر مست شاعر : سعدي در خانه بر روي سائل ببست شنيدم که مغروري از کبر مست جگر گرم و آه از تف...
Wednesday, March 23, 2011
چو عشقي که بنياد آن بر هواست
چو عشقي که بنياد آن بر هواست شاعر : سعدي چنين فتنه‌انگيز و فرمانرواست چو عشقي که بنياد آن بر هواست که باشند در...
Wednesday, March 23, 2011
طبيبي پري چهره در مرو بود
طبيبي پري چهره در مرو بود شاعر : سعدي که در باغ دل قامتش سرو بود طبيبي پري چهره در مرو بود نه از چشم بيمار خويشش...
Wednesday, March 23, 2011
بلند اختري نام او بختيار
بلند اختري نام او بختيار شاعر : سعدي قوي دستگه بود و سرمايه‌دار بلند اختري نام او بختيار زرش همچو گندم به پيمانه...
Wednesday, March 23, 2011
يکي طفل دندان برآورده بود
يکي طفل دندان برآورده بود شاعر : سعدي پدر سر به فکرت فرو برده بود يکي طفل دندان برآورده بود مروت نباشد که بگذارمش...
Wednesday, March 23, 2011
قضا زنده‌اي رگ جان بريد
قضا زنده‌اي رگ جان بريد شاعر : سعدي دگر کس به مرگش گريبان دريد قضا زنده‌اي رگ جان بريد چو فرياد و زاري رسيدش...
Wednesday, March 23, 2011
بيا تا برآريم دستي ز دل
بيا تا برآريم دستي ز دل شاعر : سعدي که نتوان برآورد فردا ز گل بيا تا برآريم دستي ز دل که بي برگ ماند ز سرماي...
Wednesday, March 23, 2011
غافلند از زندگي مستان خواب
غافلند از زندگي مستان خواب شاعر : سعدي زندگاني چيست مستي از شراب غافلند از زندگي مستان خواب خانه آبادان و عقل...
Wednesday, March 23, 2011
اگر خداي نباشد ز بنده‌اي خشنود
اگر خداي نباشد ز بنده‌اي خشنود شاعر : سعدي شفاعت همه پيغمبران ندارد سود اگر خداي نباشد ز بنده‌اي خشنود بدين سخن...
Wednesday, March 23, 2011
يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير
يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير شاعر : سعدي کز تو کرم برآيد و بر ما خطا رود يارب مگير بنده‌ي مسکين و دست گير ...
Wednesday, March 23, 2011
در ميان صومعه سالوس پر دعوي منم
در ميان صومعه سالوس پر دعوي منم شاعر : سعدي خرقه‌پوش جو فروش خالي از معني منم در ميان صومعه سالوس پر دعوي منم ...
Wednesday, March 23, 2011