به دام زلف تو دل مبتلای خویشتن است
ای معشوق! دل عاشق پیشه ی من، خود را در دام زلف تو گرفتار کرده است، به ناز و غمزه، او را بکش که این سزای اوست. این همه سختی های راه عشق، شایسته...
Tuesday, March 11, 2014
روضه خلد برین خلوت درویشان است
عارفان و درویشان در خلوت خود و با یاد معشوق، حال خوشی دارند که انگار در بهشت جاویدان به سر می برند؛ خدمت به درویشان برای کسی که چنین خدمتی را...
Tuesday, March 11, 2014
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
شراب، آن چنان تأثیر گذار و پاک کننده ی وجود انسان از تعلقات مادی است که حتی صوفی را از زهد و ریاضت خشک بیرون می آورد و او را به عالم عشق و مستی...
Tuesday, March 11, 2014
به کوی میکده هر سالکی که ره دانست
هر عارف و سالکی که راه کوی میکده را دانست و ارزش و مقام آن را فهمید، در می یابد که برای رسیدن به معشوق، راهی به جز آن نیست؛ میکده جایی است که...
Tuesday, March 11, 2014
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
همه ی اسباب شادی و عیش من فراهم است:گل در کنارم هست و جام شرابی نیز در دستم است. معشوق نیز در کنارم نشسته و من از او کام می گیرم؛ در چنین روز...
Tuesday, March 11, 2014
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است
در این روزگار -که دروغ و نیرنگ و ریا همه جا را فرا گرفته -رفیق صمیمی و وفادار من، فقط جام شراب و دفتر اشعار عاشقانه ام است.
Tuesday, March 11, 2014
کنون که بر کف گُل جام باده صاف است
بهار است و فصل گل سرخ؛ گل سرخ مانند جامی است که پر از شراب صاف و روشن باشد و بلبل، او را با صد هزار زبان ستایش می کند.
Tuesday, March 11, 2014
صحن بستان ذوق بخش و صحبت یاران خوش است
فضای باغ، نشاط آور است و تماشای آن لطفی دارد. هم نشینی و صحبت با دوستان نیز شادی آور است؛ در این بهار، عاشقان و میخواران حال خوشی دارند و این...
Tuesday, March 11, 2014
حال دل با تو گفتنم هوس است
ای یار! آرزو دارم از بیتابی ها و بیقراری های دل خود با تو سخن بگویم و بشنوم که دل تو در چه حال است؟ آیا تو هم به من علاقه ایداری؟ دوست دارم عاشقانه...
Monday, March 10, 2014
اَلمنة لله که درِ میکده باز است
خدا را سپاس که در میکده باز است و محفل و مجلس عاشقان و رندان برپاست و من برای برآوردن حاجت خود به سوی آنجا می روم. خدا را شکر که می توانیم عاشقانه...
Monday, March 10, 2014
اگرچه باده فرح بخش و باد گُل بیز است
فصل بهار است و باد، شکوفه های درختان را در هوا پراکنده و بهار شیراز، شراب را از همیشه بیشتر فرح بخش می کند، اما محتسب سخت مراقب اجرای احکام و...
Monday, March 10, 2014
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
با وجود این معشوق[یا فرزند]زیبا و رعنایی که در خانه دارم، دیگر چه نیازی است که باغ و صحرا بروم و به دیدن درختان سرو و صنوبر مشغول شوم.
Monday, March 10, 2014
بیا که قصر امل سخت سُست بنیاد است
بیا تا با تو بگویم که آرزوهای این دنیایی -اگر برآورده شود -مانند کاخی است که پایه های سستی دارد و سرانجام فرو می ریزد؛ آری لذات این دنیا دوامی...
Monday, March 10, 2014
بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است
ای یار که رویت چون خورشید تابان است! چون تو با من نیستی، روزهای عمر من چون شب تاریک است؛ از تمام عمرم جز تاریکی شب چیزی بر جای نمانده است.
Monday, March 10, 2014
تا سر زلف تو در دست نسیم افتاده است
از آن زمان که نسیم بر زلف های تو وزید و بوی خوش آن را به مشام عاشقان بینوا رساند، دل عاشق و دیوانه ی من که در پیچ و تاب گیسوی تو اسیر بود، بیتاب...
Monday, March 10, 2014
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است
ای واعظ و نصیحت گو! به دنبال کار خود برو و دست از سر ما بردار؛ من نصیحت پذیر نیستم؛ این چه بانگ و فریادی است که به راه انداخته ای؟ دل من از راه...
Monday, March 10, 2014
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست
ای یار! تو همیشه پیش چشم منی و من همیشه به یاد توام؛ خانه ی چشم من آشیانه و منزل توست؛ پس بزرگواری کن و فرود آی که این خانه متعلق به توست؛ همیشه...
Monday, March 10, 2014
خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
از آن هنگام که خدا تو را چنین زیبا و دلفریب ساخت و خط ابروی زیبای تو را آفرید، امید من به توجه دلربایانه ی توست که به آن، هم امید دارم و هم ندارم؛...
Monday, March 10, 2014
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است
کسی که در کوی معشوق، گوشه ی خلوت را برگزیده و از دنیا و هرچه در آن است دل بریده و فقط به یار فکر می کند، چه نیازی به گردش و تماشا دارد؟ وقتی...
Monday, March 10, 2014
آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است
آن شب قدری که می گویند:عزیز و جلیل القدر است و انسان به مراد خود می رسد، همین شبی است که ما عاشقان در محضر معشوق خود هستیم و از الطاف بیکران...
Monday, March 10, 2014