عابد و ريش
عابدي بوده ست در عهد کليم در عبادت روز و شب بوده مقيم ذره اي ذوق، و گشايش مي نيافت ز آفتاب دل نمايش مي نيافت داشت ريشي بس نيکو آن نيک مرد...
Tuesday, November 29, 2011
طوس و طيس
فقيه ترک از سفر رسيده بود. نحويي از او سوال کرد که: “من اين انت؟”(1) قال: “من طيس!” به جاي آنک طوس گويد، نحوي گفت: “والله ما سمعت انا اسم هذا...
Tuesday, November 29, 2011
طلبکاري
شيخ ما ابوسعيد، قدس الله روحه العزيز، گفت: که ما در سرخس پيش بوالفضل حسن بوديم. يکي در آمد و گفت: لقمان را نالندگي (1) پديد آمده است و فرو مانده،...
Tuesday, November 29, 2011
طبل سلطاني
گفت آن ديوانة تن برهنه چون ميان راه مي شد گرسنه بود سرمايي و باراني شگرف تر شدآن سرگشته در باران و برف ني نهفتي بودش و ني خانه اي عاقبت مي...
Tuesday, November 29, 2011
صراط
لورکي (1) در مجلس وعظ حاضر شد. واعظ مي گفت: “صراط از موي باريک تر باشد، و از شمشير تيزتر، و روز قيامت همه کس را بر او بايد گذشت”. لري برخاست،...
Tuesday, November 29, 2011
شتر و حمام
آن يکي پرسيد اشتر را که: هي از کجا مي آيي اي اقبال پي؟ گفت: از حمام گرم کوي تو گفت: خود پيداست از زانوي تو!
Tuesday, November 29, 2011
شتر- گربه
دادند اشتري دو سه، نواب شه مرا شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسي است عقلم به طنز گفت که: انظر الي الابل کاندر “ابل” عجايب صنع خدا بسي است ديدم...
Tuesday, November 29, 2011
سنگ و سگ
يکي از شعرا پيش امير دزدان رفت در قلب زمستان، و او را ثناي گفت: فرمود تا جامه از وي بر کندند و از ده به در کردند. مسکين برهنه به سرما همي رفت؛...
Tuesday, November 29, 2011
زاهد واقعي
آن شنيدي که زاهدي آزاد رفت روزي به جانب بغداد تا سوي خانه خداي شود به سوي خلق، نيکراي شود گفت مأمون که: “اين چنين پندار ديد بايد مرا همي ناچار”...
Tuesday, November 29, 2011
ريش انبوه
داشت ريشي بس بزرگ آن ابلهي غرقه شد در آب دريا ناگهي ديدش از خشکي مگر مرد سره (1) گفت: از سر برفکن آن تو بره گفت: اي ني تو بره، ريش من است ريش...
Tuesday, November 29, 2011
رشک بران
شخصي در راه حج در برّيه (1) افتاد و تشنگي عظيم بر وي غالب شد تا از دور خيمه اي ديد. آنجا رفت. کنيزکي ديد. فرود آمد و آب خواست. آبش دادند که از...
Tuesday, November 29, 2011
گمشده
اسب سپاهيي بدزيدند؛ ياران به پرسش او آمدند و گفتند: “باکي نيست، اگر اسب در دنيا گم شد، در آخرت سر از ترازوي تو برکند.” گفت: “اگر در دنيا سر از...
Tuesday, November 29, 2011
در نکوهش عدالت
در تواريخ مغول وارد است که هلاکوخان را چون بغداد مسخر شد، جمعي را که از شمشير بازمانده بودند، بفرمود تا حاضر کردند. حال هر قومي را باز پرسيد....
Tuesday, November 29, 2011
در چاه
خراسانيئي را پدر در چاه افتاد و بمرد. او با جمعي شراب مي خورد؛ يکي آنجا رفت، گفت: “پدرت در چاه افتاده است”. او را دل نمي داد که ترک مجلس کند،...
Tuesday, November 29, 2011
خدا
دهقاني در اصفهان به در خانه خدا بهاء الدين صاحب ديوان رفت؛ با خواجه سرا گفت که: “با خواجه بگوي که: خدا بيرون نشسته است، با تو کاري دارد.” با...
Tuesday, November 29, 2011
حکايت در نکوهش سخاوت
بزرگي را از اکابر که در ثروت، قارون زمان خود بود، اجل در رسيد؛ اميد از زندگاني قطع کرد. جگر گوشگان خود را که از طفلان خاندان کرم بودند، حاضر...
Tuesday, November 29, 2011
حق و باطل
شيخ ما [ابوسعيد ابوالخير] قدس الله روحه العزيز از نيشابور با ميهنه آمده بود و جمعي گران با وي بودند. ديگر روز مجلس مي گفت و خلقي بي حد نشسته...
Tuesday, November 29, 2011
حد مهرباني
آن سگي مي مرد و گريان آن عرب اشک مي باريد و مي گفت از کرب: (1) هين چه سازم؟ مر مرا تدبير چيست؟ زين سپس من چو توانم بي تو زيست؟ سائلي بگذشت و...
Tuesday, November 29, 2011
جبر و اختيار
آن يکي مي رفت بالاي درخت مي فشاند او ميوه را دزدانه سخت صاحب باغ آمد و گفت: اي دني (1) از خدا شرميت کو؟ چه مي کني گفت: از باغ خدا، بندة خدا...
Tuesday, November 29, 2011
تنزيه و تشبيه
آن شخص به وعظ رفت در همدان که همه مشبهي (1) باشند. واعظ شهر بر آمد بر سر تخت، و مقريان آيت هايي که به تشبيه تعلق دارد، آغاز کردند پيش تخت خواندن....
Tuesday, November 29, 2011