شریک حیله‌گر و شریک ساده
... در زمانهای نه چندان دور، در یک شهر کوچک دو شریک که یکی حیله‌گر و زرنگ و دیگری بسیار ساده و بی آلایش بود زندگی می‌کردند.
Wednesday, September 9, 2015
کلاغ هوشمند
... روایت کرده‌اند که در زمانهای بسیار دور در نزدیکیهای شهری بزرگ کوهی بود بسیار بلند که مرتفع که بر روی آن کوه صدها درخت تنومند و بزرگ و پرشاخ...
Wednesday, September 9, 2015
بوزینه و لاک پشت
... یکی بود، یکی نبود. توی یک جنگل سرسبز و پر درخت، تعدادی بوزینه زندگی می‌کردند که پادشاه آنها، یک بوزینه پیر بود. پادشاه بوزینه ها بیشتر عمرش...
Wednesday, September 9, 2015
مار و قورباغه
در زمان تخم گذاری قورباغه، و زمانی که تخم هایش به بچه تبدیل می‌شد، این مار به سراغ بچه‌های قورباغه می‌رفت و با کمال بی‌رحمی آنها را یکی پس از...
Wednesday, September 9, 2015
حکایت زاهد و دیو و دزد
... چنین حکایت می‌کنند که در زمانهای گذشته، زاهدی بود که بسیار عبادت می‌کرد و بیشتر عمر خود را مشغول عبادت و خواندن نماز بود. روزی از روزها این...
Wednesday, September 9, 2015
پیدایش جهان
روزی در یکی از ویترین های موزه ی مردم شناسی یکی از آثار دوستم تزونتل را دیدم که توضیحات زیر را بر کتیبه ای نوشته و بر آن آویخته بودند:
Saturday, June 13, 2015
ماهی کوچک دریاچه
ماهی کوچکی بود بسیار حیله گر و هوشیار. درباره ی ماهیان کوچک حیله گر و مکار داستان های بسیاری گفته اند. این داستان را دوست من دون سیلوریو حکایت...
Saturday, June 13, 2015
شکارافکن بی باک
دون انریک ، جز ونادو هیچ شکاری را بهتر از مرغابی وحشی دریاچه پاتزکوارو نمی داند و ونادو گوزن کوچکی است که پشمی زرین به رنگ برگ درختان پاییزی...
Saturday, June 13, 2015
مرگ زاپاتا
چندی پس از رسیدن به مکزیک برای یک دیدار تشریفاتی به دیدن وزیر فرهنگ رفته بودم. در یکی از سرسراهای طبقه ی دوم وزارت فرهنگ که با نقاشی های دیواری...
Saturday, June 13, 2015
کوکاراشا
یکی بود، یکی نبود، کوکاراشایی بود که؛... باید درین جا اندکی مکث کنم و بگویم که کوکاراشا چیست. کوکاراشا سوسک مکزیکی است، سوسک بزرگی است به درازی...
Saturday, June 13, 2015
سلاح سری
- دونا خزوزا حتی یک نقل هم برایم نمانده است. لعنتی ها همه ی آنها را از من گرفتند. - پولش را دادند؟ - البته دوناخزوزا، پولش را دادند، آن هم با...
Saturday, June 13, 2015
گنج اوریزابا
در داستان ها و سرگذشت های وراکروزی همیشه پای بنژول به میان می آید. از قضا در این داستان پای پنج بنژول در میان است زیرا در برابر هر یک از ما بنژولی...
Saturday, June 13, 2015
پیپیلا
- چه شده است که کشیش صبح به این زودی زنگ های کلیسا را به صدا درآورده است؟ - دون فرمن ، نمی دانم؛ هوا تازه روشن می شود.
Thursday, June 11, 2015
میگل ابله
مدت ها پیش در دهکده ی کوچک گوئره رو دو برادر زندگی می کردند که ثروتی از پدر و مادر به ارث نبرده بودند. یکی از آنان خوان نام داشت که هر چه هوش...
Thursday, June 11, 2015
دورگه ی کوردوبا
دویست سال پیش در شهر کوردوبا زن دو رگه ای به سر می برد که مردمان او را جادوگر می پنداشتند. او زنی بسیار زیبا بود و از این روی خواستگاران بسیار...
Thursday, June 11, 2015
شب عید ذرت
در کرانه های پاپالوآپام شب عید سال نو فرارسیده بود. من مهمان مودستوی پیر بودم. برای هواخواری بیرون آمده بودیم و دم در خانه ی کوچک او ایستاده...
Thursday, June 11, 2015
مرغِ کو
دوستم ویسنت که دید من در میان هزاران ظرف سفالی شگفت انگیز و زیبای کارگاه او متحیر ایستاده ام و نمی توانم یکی از آنها را انتخاب کنم گفت: دوست...
Thursday, June 11, 2015
آب «شوروبوسکو»
آب خون و مایه ی زندگی سرزمین مکزیک است. هرگاه آب نباشد سراسر کشور را در اندک مدتی بیابانی کاکتوس زار فرا می گیرد. از این روی دهکده ها زیر گرد...
Thursday, June 11, 2015
شاهین تیز پر
چهار سال از روزی که کریستف کلمب پای در جزیره ی آنتیل ها نهاد، می گذشت؛ لیکن سرزمینی که وجود آن را حدس زده بود در پس افق پنهان بود. در سه هزار...
Wednesday, June 10, 2015
افسانه ی ماگویی
ماگویی آگاو بزرگی است با برگ هایی به شکل تیغه ی شمشیر که در سراسر کشور مکزیک، هم در سردسیر می روید و هم در گرم سیر، هم در دشت و هم در کوهستان...
Wednesday, June 10, 2015