شیر و روباه و گرگ
... در یک روز از روزهای خدا، شیر سلطان جنگل به همراه گرگ و روباه که خدمتگزارانش بودند برای شکار به کوه و دشت رفتند و با یکدیگر تمام کوهها و دشتها...
Saturday, September 12, 2015
مرد فقیر و گنج پنهان
در روزگاران بسیار دور و در یکی از شهرهای دور، فقیری زاهد و بسیار درمانده زندگی می‌کرد که هیچ چیزی در این دنیا برای خود نداشت. او نه جایی برای...
Saturday, September 12, 2015
علم نیمه کاره
... در روزگار گذشته برخی از علوم مثل حکمت و یا منطق رونق بیشتری داشتند و علاقمندان نیز به تحصیل و فراگیری آن رغبت بیشتری نشان می‌دادند. در آن...
Saturday, September 12, 2015
زشت و زیبا
... در روزگاران گذشته پادشاهی بود که علاقه بسیار زیادی به شکار داشت و هر وقت فراغتی بدست می‌آورد با همراهی بعضی از نزدیکان و دوستان خود برای...
Saturday, September 12, 2015
درخت مراد
... در روزگاران پیشین و در زمانهای قدیم در شهری از شهرها درخت بزرگ و بلندی بود با شاخه‌ها و برگهای بسیار زیاد و با تنه خیلی کلفت که اگر شش هفت...
Saturday, September 12, 2015
دزد و ساس
... روزی یک دزد می خواست که به خانه یک فرد ثروتمند دستبرد بزند و تمام اموال او را بدزدد. او در فکرش نقشه ها می کشید و حیله ها بکار می‌برد و با...
Saturday, September 12, 2015
سه دزد حریص
... در روزگاران گذشته سه دزد برای دزدی کردن از مال مردم با هم شریک شدند. آنها اموال مردم را مانند بسیاری از دزدان با هم می‌دزدیدند و برای دزدیدن...
Saturday, September 12, 2015
پیاده و سواره
... در زمانهایی نه چندان دور در یک شهر قدیمی مردی پیراهن فروش زندگی می کرد. آن مرد کارش به این صورت بود که هر روز مقداری پیراهن را از این شهر...
Saturday, September 12, 2015
آهو و موش و عقاب
... آورده اند که در زمانهای دور در جنگلی که بسیار پردرخت و پر میوه و سبز بود، صیادی هر چند وقت یکبار برای گسترانیدن دام و گرفتن حیوانات مورد...
Saturday, September 12, 2015
دزدان طمعکار
این سه راهزن شریک، سالها در کمین کاروانها می‌نشستند و به اکثر آنها دستبرد می‌زدند و مال و اموال آنها را به غارت می‌بردند و بین خود تقسیم می‌کردند....
Saturday, September 12, 2015
شغال خرسوار
حکایت می‌کنند که شغالی در کنار باغی لانه ای داشت و هر روز از سوراخ باغی که مجاور به لانه اش بود وارد آن می‌شد و از میوه های باغ سیر می‌خورد،...
Saturday, September 12, 2015
انوشیروان و پیرمرد
... حکایت کنند که در زمانهایی نه چندان دور و در عصر سلطنت انوشیروان دادگر! روزی انوشیروان پادشاه ایران زمین و همراهان و ملازمان وی به همراه خدمه‌اش...
Saturday, September 12, 2015
بیوه زن و عمرابن الخطاب
... زیدبن اسلم می‌گوید: شبی با عمربن الخطاب خلیفه مسلمین در خارج از شهر می‌گشتیم و با هم مشغول صحبت بودیم و در هنگام قدم زدن، درباره مسائل روز...
Thursday, September 10, 2015
قاضی و عضدالدوله
... در سلسله دیلمیان، پادشاهی زیرک تر و باهوش تر از عضدالدوله نبود. او پادشاهی بود دادگر و بسیار زیرک و با ذکاوت که در کارها همیشه با تفکر و...
Thursday, September 10, 2015
وزیر بهرام گور
چنین حکایت کرده‌اند که وقتی زمان پادشاهی بهرام گور رسید او وزیری را برای خود انتخاب کرد و همه امور مملکت را به دست وی سپرد. نام وزیر او را راست...
Thursday, September 10, 2015
مرد مسافر و جواهر فروش
... در روزگاران گذشته در یکی از شهرها چند نفر شکارچی به شکار کردن حیوانات جنگلی و صحرائی مشغول بودند و بدین طریق روزگار خود را می‌گذراندند. آنها...
Thursday, September 10, 2015
داستان شیر و شتر
... در روزگاران بسیار قدیم در جنگلی شیری و گرگی و شغالی و کلاغی در جوار هم زندگی می کردند. هر زمانی که شیر حیوانی را شکار می‌کرد، خودش قسمتی...
Thursday, September 10, 2015
زاهد و مکر دزدان
گذشتگان روایت می‌کنند زاهدی در زمانهای دور زندگی می‌کرد که فردی بسیار عابد بود و به درگاه خدا بسیار زیاد نیایش می‌کرد، این زاهد، روزی، نذری کرده...
Thursday, September 10, 2015
حکایت پهلوان بی تجربه
روزی روزگاری در یک شهر قدیمی و در یک منطقه خوش آب و هوا، مردی زندگی می‌کرد که پسر پهلوان و قوی پنجه ای داشت. این پسر نیرومند و پدرش زندگی نسبتاً...
Wednesday, September 9, 2015
بازرگان و دوستش
... در شهری کوچک که مردمان خوب و باصفایی داشت و همه مردم از حال هم با خبر بودند و جویای احوال هم می‌شدند، بازرگانی زندگی می‌کرد که در صداقت و...
Wednesday, September 9, 2015