The current route :
خلیل الله شاه هراتی ملقب به پادشاه قلم نستعلیقنویس اواخر سده دهم و اوایل سده یازدهم هجری
کیخسرو خروش نقاش و خوشنویس صاحب نام معاصر
میرزا عبدالعلی خراسانی خوشنویس صاحبنام در خط نسخ در دوره قاجار
اربعین: قدمهایی به سوی تجدید عهد با امام زمان(عج) "عجل الله تعالی فرجه الشریف"
چالش تامین آهن آلات در پروژههای بازسازی خانه های آسیب دیده در جنگ
پرستار سالمند قابل اعتماد را از کجا پیدا کنیم؟
چند نکته تغذیه ای برای حفظ سلامت در شرایط جنگی
عبدالرحیم هروی خوشنویس و نستعلیقنویس صاحبنام ایران و هند در اواخر سده دهم و اوایل سده یازدهم هجری
سیدعلی تبریزی خوشنویس و نستعلیقنویس زبردست قرن یازدهم هجری در ایران و هند
پیادهروی اربعین و رسالت تاریخی مسلمانان در بازتاب درد و مظلومیت مردم غزه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
پیش شماره شهر های استان تهران
پیش شماره شهر های استان گیلان
طریقه خواندن نماز امام علی(ع) برای گرفتن حاجت
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی

مرد روستایی و سگ
در روزگار پیشین، مردی بود که خیلی بدجنس بود. یک روز مردی روستایی به منزل او آمد. سگِ او، که مثل صاحبش بسیار شریر بود، پای مرد روستایی را گاز گرفت. روستایی هم با چماقی که در دست داشت، بر سر سگ کوبید و

ایوان احمق و ملکه ماریا
پادشاهی دختری داشت، عاقل و دانا، به نام ملکه ماریا. این دختر هر کسی را که میدید، فوراً میفهمید که چطور آدمی است.

انگشتر طلایی
پدر و مادری سه دختر داشتند. دختر کوچکتر ساکت و زحمتکش بود، ولی دختران بزرگتر شرور و حسود بودند و فقط راجع به لباس قشنگ و خواستگارهای خودشان فکر میکردند.

ایوان احمق
پیرمردی سه پسر داشت. دو تا از آنها عاقل بودند و سومی احمق. اسم این سومی ایوان احمق بود. ایوان همیشه کنار بخاری دراز میکشید.

برادران شکارچی
در یکی از کشورها، دو تا برادر شکارچی بودند. این دو تا برادر روزی برای شکار از منزل بیرون رفتند؛ یک خرگوش طلایی دیدند؛ عقب خرگوش راه افتادند و به جنگل انبوه و تاریکی رسیدند. خرگوش، زیر بوتهای پنهان شد...

عروس بهانهجو
نمیدانم این داستان در چه زمانی روی داده است؛ یا در زمان تزار استپان بوده، یا پیش از آن. در هر حال، شاهزادهای با شاهزاده. خانم خود زندگی آرامی داشتند. دختری داشتند که خیلی خوشگل ولی بهانهجو بود. هیچ...

ایوان، پسر روستایی
توی خرمن یک نفر دهاتی، یک موش خانگی و یک موش صحرایی راه پیدا کردند.
موش خانگی خیلی محتاط، ولی موش صحرایی بیفکر بود و فقط توی خرمن جست و خیز میکرد؛ کارش این بود که یا تخممرغی بدزدد،

اسب زرّین
در یکی از کشورها پیرمرد و پیرزنی با هم زندگی میکردند. پیرمرد به شکار میرفت و پیرزن در منزل به کار خانهداری مشغول بود.

جوانمردترین شاهزادگان
بر چهرهی زیبای شاهزاده سودانا، فرزند سیبی شاه، دو چشم زیبا میدرخشید. هرگاه که این دو دیدهی مهربان در برابر منظرهای از مهربانی و یا نیکخواهی قرار میگرفتند، چون دیدگان کودکانی که خود را به آغوش پدر...

بازگشتهای بودا به زمین
یکی از خصوصیات روحیهی هندی اعتقاد به تناسخ است. طبق این عقیده هر انسانی در این دنیا یا جهانهای دیگر باید از زندگیهای بیشمار انسانی و یا حیوانی بگذرد. هرکس پس از مردن دوباره زنده میشود، منتهی به شکل...