0
The current route :
ساک کوچک کادويي کودکان

ساک کوچک کادويي

گاهي وقت ها دوست داريد به هم کلاسي هاي خود ويا کس ديگري چيزهايي مثل گل سر يا پاک کن وتراش و... هديه بدهيد. کادو کردن آن ها كمي سخت به نظر مي رسد. چه قدر خوب است براي آن ها يک ساک کوچک درست کنيد و به زيبايي...
تنهایی کودکان

تنهایی

برق رفت. يک دفعه همه جا سوت و کور شد.مريم مشق مي نوشت. هيچ کس خانه نبود.خانه تاريک تاريک شد. صداي جيغ گربه اي دلش را لرزاند. بلند شد. يک سايه روي ديوار اتاقش افتاده بود. تکان تکان مي خورد.
رازهای نگهداری از کوچولوهای تپل کودکان

رازهای نگهداری از کوچولوهای تپل

امروزه تخمین‌زده می‌شود که بیشتر از 65درصد از مردم از اضافه‌وزن رنج می‌برند و حدود 30درصد از مردم با چاقی بیش از حد دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند. وحشتناک‌تر از این موضوع آن است که تخمین زده می‌شود بین 15 تا...
نقاشي قشنگ با مداد آلبالويي کودکان

نقاشي قشنگ با مداد آلبالويي

مداد آلبالويي رنگ، توي جعبه ي مداد رنگي حوصله اش سر رفته بود. نگاهي به بقيه ي مداد رنگي ها انداخت. همه شان خواب بودند.مداد آلبالويي از تو جعبه بيرون آمد. کمي اطرافش را نگاه کرد. کسي توي اتاق نبود، فقط...
وزن شعر کودکان

وزن شعر

روزي روزگاري دخترکي به همراه پدر ومادرش، در کنار يک رودخانه نشسته بود.دخترک شعرهاي زيادي بلد بود، به همين خاطر، داشت يکي يکي شعرهايش را، براي آنها از حفظ مي خواند. او وقتي ازخواندن خسته شد با خودش فکر...
پيکر تراشي روي چوب کودکان

پيکر تراشي روي چوب

1- چوب و يا سفال بايد رنگ داشته باشد تا وقتي روي آن طرحي مي کنيم کاري مي کنيم پيدا باشد. 2- براي رنگ کردن چوب مي توان از رنگِ جلا استفاده کرد تا چوب را قهوه اي تر نشان دهد.
چرا سينه سرخ ها جفت پا مي پرند کودکان

چرا سينه سرخ ها جفت پا مي پرند

1. سال ها پيش يک روز همه ي پرندگان جنگل دور هم جمع شدند. آن ها يک مشکل مهّم داشتند؛ آن که روباه شروع به شکار سينه سرخ ها کرده بودند. در حالي که روباه ها به طور طبيعي مرغ ها را شکار مي کردند.
چشم هاي گرگ کجاست؟ کودکان

چشم هاي گرگ کجاست؟

روزي روزگاري گرگ پيري در دره اي زيبا قدم مي زد و به دنبال جايي براي استراحت مي گشت. او ديگر پير شده بود و بايد بيش تر از خودش مراقبت مي کرد. گرگ پير ساعت ها پياده روي کرد تا اين که به درخت بزرگي و تنومندي...
قابل شما را ندارد! کودکان

قابل شما را ندارد!

رفته بوديم خانه ي خاله جان. آخر توي تلفن به ماماني گفته بود مبل خريده ايم، بيا ببين قشنگ است؟ و حالا ما رفته بوديم تا مبل هايي را که خاله جان خريده بود، ببينيم. از در که وارد شديم، ماماني زود گفت:
حرف بزن دوست من کودکان

حرف بزن دوست من

هيچ کس نمي دانست که او نمي تواند حرف بزند. او در ميان همه حيوانات به خوش رويي و مهرباني مشهور بود. هر وقت يکي از حيوانات به او مي رسيد مي گفت: «سلام زرّافه مهربان!» و او چشمان درشت و خوش گلش را کمي تنگ...