0
The current route :
صداقت و تحلیل درست ادبیات دفاع مقدس

صداقت و تحلیل درست

مهمات و سلاحی را که بچه ها با نثار خونشان و با شهید شدنشان از عراقی ها با غنیمت می گرفتند و از درون تانک ها به دست می آوردند؛ گاه به دست منافقین می افتاد. شیخ شریف خیلی ناراحت و عصبانی شد و گفت: «اینها...
عکس بنی صدر را پاره کرد ادبیات دفاع مقدس

عکس بنی صدر را پاره کرد

پایین ایوان کنار حصار خانه مشغول پختن نان بودم، کنارم نشسته بود، آهی از ته دل برآورد و گفت: «کاش می توانستم تمام مایحتاج و نیاز خانه را برآورده کنم تا تو بدون هیچ زحمت و رنج هم چون شاهزادگان زندگی کنی!»
همیشه اوّل اطلاعات جمع می کنیم ادبیات دفاع مقدس

همیشه اوّل اطلاعات جمع می کنیم

در اوج ناامنی های کردستان، خبر رسیده بود که ضد انقلاب، نیروهایش را در منطقه ی اورامان افزایش داده و دست به تحرکاتی زده است. رستگار پناه - فرمانده ی قرارگاه شهید شهرام فر- دستور داد تا برای مقابله با دشمن،...
همیشه اوّل اطلاعات جمع می کنیم ادبیات دفاع مقدس

همیشه اوّل اطلاعات جمع می کنیم

در اوج ناامنی های کردستان، خبر رسیده بود که ضد انقلاب، نیروهایش را در منطقه ی اورامان افزایش داده و دست به تحرکاتی زده است. رستگار پناه - فرمانده ی قرارگاه شهید شهرام فر- دستور داد تا برای مقابله با دشمن،...
یک شبه پرونده ی منافقین بسته شد ادبیات دفاع مقدس

یک شبه پرونده ی منافقین بسته شد

از جلوی پاسگاه عراقی ها، نمی شد عبور کرد، مگر خمیده و رکوع رفته. آفتاب که زد، همه کپ کردند و خوابیدند کنار جاده. «حاج رضا» خودش آمد. راست و مستقیم با هیبتی دیدنی. بچه ها روحیه گرفتند. بلند شدند و حمله...
اسیر اسلام ادبیات دفاع مقدس

اسیر اسلام

سال پنجاه و هشت. محافظ آقای «آخوندی» بودم. مسئول آموزش اسلحه بود. یک روز در تربیت معلم خواهران، کلاس اسلحه شناسی گذاشته بودند و آقای آخوندی، مشغول درس دادن بود. من هم جلوی در کلاس، نگهبانی می دادم. یک...
کوبنده تر از خون من ادبیات دفاع مقدس

کوبنده تر از خون من

در واپسین ماه های عمر رژیم شاه، چماق به دست های مزدور و سر سپرده ی رژیم ستم پیشه برای ستیز با انقلابیون و اخلال در روند رو به رشد نهضت امام خمینی برنامه ریزی می کردند و گاه گاه با یورش وحشیانه ی خویش،...
مدرّس مکتب نرفته ادبیات دفاع مقدس

مدرّس مکتب نرفته

یکی از طرح های دیگر ایشان در استان، طرح مالک اشتر بود که همزمان با شناسایی اشرار مسلح، افراد مستعد و سالم و مثبتی که می توانستند در تأمین امنیت کمک کنند، تا از میان آن ها شناسایی و در همه ی پایگاه های...
خار چشم دشمن ادبیات دفاع مقدس

خار چشم دشمن

اوایل انقلاب بود. کردستان میدان تاخت و تاز وحشیانه ی گروهک های ضد انقلاب شده بود. ما برای مقابله با این فریب خوردگان مزدور و پاکسازی شهر مهاباد به آنجا اعزام شدیم. در پایگاه سیلوی گندم شهر استقرار یافتیم.
برکات آگاهی و همکاری مردم ادبیات دفاع مقدس

برکات آگاهی و همکاری مردم

آن زمان مسئول پاسگاه راسک بودم. یک روز جهت تهیه ی اقلام مورد نیاز، به ایرانشهر رفتم. در موقع برگشت، چون هوا تاریک شده بود، حاج احمد گفت: «بهتر است فردا حرکت کنی.»