0
The current route :
تغيير نگاه به زندگي ادبیات دفاع مقدس

تغيير نگاه به زندگي

او حتي اينقدر پايبند مسائل شرعي بود که به خاطر مطالعاتش رساله ي ناطق شده بود و تا آنجا که مي توانست مسائل شرعي را به بچه ها آموزش مي داد و نيز به دليل اينکه مبادا کاري خلاف شرع انجام دهد، محاکمات را خودش...
سزاي اهانت به امام ادبیات دفاع مقدس

سزاي اهانت به امام

فکر مي کنم سال56 بود. من که خبر نداشتم چه اتفاقي افتاده است. فقط شب قبل مهدي به خانه برگشته بود و صبح در روستا ولوله افتاده بود. اعضاي سپاهي دانش و کدخدا به قدري عصباني بودند که اگر کارد مي خوردند، خونشان...
سيم را قطع کرد تا ترانه پخش نشود ادبیات دفاع مقدس

سيم را قطع کرد تا ترانه پخش نشود

چشمم دنبال «قاسم» بود؛ ولي پيدايش نمي کردم. در پايگاه، يک دسته از بچّه ها گوشه اي جمع شده بودند. يک راست سراغشان رفتم. قاسم آن جا بود. داوود هم ميان جمعيّت ايستاده بود و تماشا مي کرد. در حلقه ي بسيجيان،...
پرداخت خمس، شرط رفت و آمد ادبیات دفاع مقدس

پرداخت خمس، شرط رفت و آمد

ما هر دو براي آقاي کوپا کار مي کرديم. حاج يونس، هنگام ظهر، همان نيم ساعتي که مي توانست استراحت کند، مشغول خواندن درسش مي شد. دمِ غروب هم ده دقيقه زودتر کار را تعطيل مي کرد و مي گفت:
شيداي شريعت ادبیات دفاع مقدس

شيداي شريعت

در روستاي ما، تمام خواهران و مادران ما چادر به سر مي کردند و يدالله به طور کلّي خيلي روي بچّه محلهايش تعصّب داشت و اگر کسي مزاحم آنان مي شد، به شدّت ناراحت مي شد.
گر بر سر نفس خود اميري، مردي! ادبیات دفاع مقدس

گر بر سر نفس خود اميري، مردي!

يکروز کت معلمهايش را برمي داشت و به جايش چادر مي گذاشت و روز ديگر عکس شاه و فرح را از اول کتابهايش مي کند. وقتي او را در حال کندن عکسها ديدم، با وحشت گفتم: «مهدي چکار مي کني؟ مي خواهي به خاطر اين چند تا...
ديدار امام در نجف اشرف ادبیات دفاع مقدس

ديدار امام در نجف اشرف

با آن سن کمش مدام نگران حلال و حرام بود. هيچوقت نشد وقتي که براي جمع کردن علف مي رفت، ميوه اي از درختي بکند يا حتّي ميوه ي پوسيده اي از زير درخت بردارد. دقّت عجيبي روي اين مسائل داشت. يادم هست که يکبار...
وقتي کمرمان شکست، ديگر تکليف ندارم ادبیات دفاع مقدس

وقتي کمرمان شکست، ديگر تکليف ندارم

از ديگر خصوصيات شهيد خرازي اخلاص بود و اين در تمام اعمال و حرکات و رفتار او نمايان بود. حاج حسين اصلاً در فکر مقام و منصب و درجه و ارتقاء نبود و اگر فرماندهي لشکر را هم پذيرفته بود به اصرار پذيرفته بود....
مواظب باش خودت را گم نکني ادبیات دفاع مقدس

مواظب باش خودت را گم نکني

با توجه به روحيه خاص شهيد در اصرار بر انجام فرائض، امر به معروف و نهي از منکر و فعاليتهاي نسبتاً زياد ارشادي در دانشگاه اروميه، بعنوان يک عنصر مذهبي مورد توجه و انگشت نماي مسؤولين و افراد دانشگاه بود....
مي خواهمت بعد از خدا ادبیات دفاع مقدس

مي خواهمت بعد از خدا

با شروع جنگ زندگي ما رنگ ديگري به خود گرفت. حسين مرد جنگ شد و هيچ چيز جلودارش نبود. تصميم جبهه رفتن را گرفته بود. اما مسؤولان کارخانه، چند بار مانعش شدند و گفتند: «ما به شما نياز داريم.»