The current route :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
چيزي كه شده پاره، وصله ور نمي داره ! «ضرب المثل ايراني»
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
عاشقت هستم تو بی آداب دستم را بگیر
بچه بودم خوب یادم هست یک شب روضه را<br />
پیر مردی داد زد ارباب دستم را بگیر<br />
نذر کردم اصفهان تا سامرا این ذکر را<br />
مرد پنهان در دل سرداب دستم را بگیر<br />
دست هرکس را گرفتن دارد آدابی ولی<br...
یا سر سجاده در محراب دستم را بگیر
یا سر سجاده در محراب دستم را بگیر<br />
یا بیا و لحظه ای در خواب دستم را بگیر<br />
کوچه تاریک است و راه خانه را گم کرده ام<br />
در سیاهیهای بی مهتاب دستم را بگیر<br />
به هر بهانه دلم میل یاردارد و بس
به هر بهانه دلم میل یاردارد و بس<br />
هوای دیدن روی نگار دارد و بس<br />
جوانیم شده رنگ خزان ز هجرانت<br />
به وصل روی تو عاشق بهار دارد و بس
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو<br />
بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو<br />
بس که هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد<br />
دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو<br />
آقا بجز تو من چه کسی را صدا کنم
آقا بجز تو من چه کسی را صدا کنم<br />
بی تو چگونه سیر در این غمسرا کنم<br />
در کار عشق سخت تر از انتظار چیست<br />
من این گلایه را به خودت یا خدا کنم ؟!
هر آن قلبی که مجذوب است آقا
هر آن قلبی که مجذوب است آقا،<br />
از این دوری در آشوب است آقا،<br />
برای ما نبودت سخت اما،<br />
برای عده ای خوب است آقا!
دوباره عاشقی می میرد آقا
دوباره عاشقی می میرد آقا<br />
زجمعه میشوی وقتی رد آقا<br />
یقین دارم خودت هم جمعه ها عصر<br />
شبیه ما دلت می گیرد آقا<br />
بیا ای مرد ، ای خورشید آخر
یکی افراط گر در دین و آیین<br />
یکی درگیر لااکراه فی الدین<br />
بیا ای مرد ، ای خورشید آخر<br />
که آزادم کنی از آن و از این...<br />
آیینه می شوم به تماشا که می رسی
آیینه می شوم به تماشا که می رسی<br />
قبل از طلوع روشن فردا که می رسی<br />
آیینه می شوم که دلم زیر و رو شود<br />
تا مقصد نهایی دنیا که می رسی<br />
دربدر در پی دیدار تو بر در زده ام
دربدر در پی دیدار تو بر در زده ام<br />
پشت در مانده ات آقا شده رسوا به خدا<br />
بی سبب نیست که آن قدر مصفا شده ای<br />
رحمتت کرده بپا محشر کبری. به خدا<br />