The current route :
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و دل داند و من
خاک...
مي دوني 721 يعني چه؟ يعني بين 7 آسمان و 2 دنيا،1 را دوست دارم ، اونم تويي.
رهرو آن نيست كه گه تند و گهي خسته رود... رهرو آنست كه آهسته و پيوسته رود.(سعدي)
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
يا مكن با پيل بانان دوستي / يا بنا كن خانه ای در خورد پيل ![ سعدي ]
همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند بجائي رسيده اند« سعدي»
خدایا من در کلبه فقیرانه خود چیزی را دارم که تو در عرش کبریای خود نداری،...
چيزي كه شده پاره، وصله ور نمي داره ! «ضرب المثل ايراني»
آدمی ساخته ی افکار خویش است فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشیده است...
دلت شاد و لبت خندان بماند
برایت عمرجاویدان بماند
خدارا میدهم سوگند برعشق
هرآن...
می رسد روزی که امید دل ست
می رسد روزی که امید دل ست<br />
می رسد روزی که عدل حاصل ست<br />
می خرامند آهوان در دشت دل<br />
نغمه سازند مرغکان، او عادل ست
می رسد نوری که خورشید ست و ماه
می رسد نوری که خورشید ست و ماه<br />
می رسد عدلی که امید ست و جاه<br />
نام او در کام عشق سوداگر است<br />
می رسد عشقی که میلاد ست و ماه
مردی رسد که میدهد عشق و امید و گل
مردی رسد که میدهد عشق و امید و گل<br />
مردی ست از صلاله ی نور، از تبار سبز<br />
امروز اگرچه حال جهان بی قراری است<br />
فردا جهان رسد به سر یک قرار سبز
هر انتظار، خاصه این انتظار سبز
هر انتظار، خاصه این انتظار سبز<br />
دارد نوید رویش و عطر بهار سبز<br />
در انتهای سلطه ی شبهای تیره، سرد<br />
خورشید گرم صبح دمد از دیار سبز<br />
شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک
شکست خلوت آدینه ها به زمزم اشک<br />
چقدر بی تو به حسرت دلم لبالب شد<br />
نسیم نرگسی از گلشنی نمی خیزد<br />
که تا به دامنش اندوه من بیامیزد<br />
چقدر بی تو به غربت شکست خاطر خاک
چقدر بی تو به غربت شکست خاطر خاک<br />
نیامدی و عطش درعطش زبانه کشید<br />
نیامدی و زمین شعله شعله درتب شد<br />
نشست خاطر آیینه ها به آه ملال
دلم برای تو تنگ است ای سرا پا خوب
دلم برای تو تنگ است ای سرا پا خوب<br />
دلم برای تو تنگ است مثل تنگ غروب<br />
چه لحظه های غریبی که بی تو میگذرند<br />
چه روزگارعجیبی است بی تو ای محبوب<br />
بیا که دل به امید تو بستم آقا جان
بیا که دل به امید تو بستم آقا جان <br />
وزین عمل به خدا مست مستم آقا جان<br />
به هر چه دل بسپردم پس از یکی دو سه روز <br />
به اعتبار تو آن را گسستم آقا جان<br />
تو فصل آخر منظومه ی خدایی عشق
تو فصل آخر منظومه ی خدایی عشق<br />
تمام ِ سوره ی یاسین ، طلیعه ی طاها<br />
قــیامِ حتمی عشقی ، قـعود در قلبم<br />
ســرادقات جمـال ِ تو ، جنت المـأوا<br />
بیاکه بی تو چه سرد است فصل ایمانم<br />
و...
تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا
تو آن دلیــل خدایی که حاضری امّا<br />
بـرای آمـدنت نـدبه خوانده ام ؛ آقا<br />
خدا کــند که بتـابی به باور مـردم<br />
و گل کنی به بلنــدی عشق در دلها<br />