The current route :
سعدی شیرازی
زلف او بر رخ چو جولان ميکند
زلف او بر رخ چو جولان ميکند شاعر : سعدي مشک را در شهر ارزان ميکند زلف او بر رخ چو جولان ميکند قيمت لعلش به صد جان ميکند جوهري عقل در بازار حسن ماه رخ در پرده پنهان...
سعدی شیرازی
سرو بلند بين که چه رفتار ميکند
سرو بلند بين که چه رفتار ميکند شاعر : سعدي وان ماه محتشم که چه گفتار ميکند سرو بلند بين که چه رفتار ميکند قصد هلاک مردم هشيار ميکند آن چشم مست بين که به شوخي و دلبري...
سعدی شیرازی
ميل بين کان سروبالا ميکند
ميل بين کان سروبالا ميکند شاعر : سعدي سرو بين کاهنگ صحرا ميکند ميل بين کان سروبالا ميکند ناخوش آن ميلست کز ما ميکند ميل از اين خوشتر نداند کرد سرو گر نگارستان...
سعدی شیرازی
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
چه کند بنده که بر جور تحمل نکند شاعر : سعدي دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند چه کند بنده که بر جور تحمل نکند سر و جان خواه که ديوانه تأمل نکند دل و دين در سر کارت شد و بسياري...
سعدی شیرازی
کسي که روي تو بيند نگه به کس نکند
کسي که روي تو بيند نگه به کس نکند شاعر : سعدي ز عشق سير نباشد ز عيش بس نکند کسي که روي تو بيند نگه به کس نکند گرش به تيغ زني روي بازپس نکند در اين روش که تويي پيش هر...
سعدی شیرازی
بخرام بالله تا صبا بيخ صنوبر برکند
بخرام بالله تا صبا بيخ صنوبر برکند شاعر : سعدي برقع افکن تا بهشت از حور زيور برکند بخرام بالله تا صبا بيخ صنوبر برکند تا پيش رويت آسمان آن خال اختر برکند زان روي و خال...
سعدی شیرازی
يار بايد که هر چه يار کند
يار بايد که هر چه يار کند شاعر : سعدي بر مراد خود اختيار کند يار بايد که هر چه يار کند پيش بيگانه زينهار کند زينهار از کسي که در غم دوست آن برد کاحتمال خار کند ...
سعدی شیرازی
توانگران که به جنب سراي درويشند
توانگران که به جنب سراي درويشند شاعر : سعدي مروتست که هر وقت از او بينديشند توانگران که به جنب سراي درويشند خبر نداري اگر خستهاند و گر ريشند تو اي توانگر حسن از غناي...
سعدی شیرازی
بلبلي بيدل نوايي ميزند
بلبلي بيدل نوايي ميزند شاعر : سعدي بادپيمايي هوايي ميزند بلبلي بيدل نوايي ميزند و اندرونم مرحبايي ميزند کس نميبينم ز بيرون سراي چون بر او باد صبايي ميزند ...
سعدی شیرازی
آفتاب از کوه سر بر ميزند
آفتاب از کوه سر بر ميزند شاعر : سعدي ماه روي انگشت بر در ميزند آفتاب از کوه سر بر ميزند هر زماني صيد ديگر ميزند آن کمان ابرو که تير غمزه اش تا نپنداري که خنجر...