The current route :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
سایر شهدا
خوش آمدي قهرمان
دايي جواد پلك هم نميزد، همينطور سيخ به پشتي تكيه داده بود و چشمش روي عكس احمد كه بالاي تاقچه در بين تنها و شعارها گم شده بود، خيره مانده بود.
سيد آقا جان، پدر بزرگ احمد هم روي تشكجة نمدي كه كمي بالاتر...
سایر شهدا
چشمهاي شهادتم را عقب انداخت
حاج قاسم رفته بود پيش مادر علي آقا، که مادر، شما براي علي آقا دعا کرديد و شهيد شد، براي شهادت من هم دعا کنيد... و تا علي آقا نرفته بود به خواب مادر، و نخواسته بود از او، دعا نکرده بود براي حاجي.
سایر شهدا
تپهاي با 18 پيكر بي سر
اسفند ماه 1363 قرار شد در ايام نوروز، تعدادي از دانشآموزان ممتاز بسيجي را در قالب اردوي بازديد از مناطق جنگي به كردستان ببريم. يكي از پايگاههاي پشتيبانيكننده جنگ در كردستان، سپاه اصفهان بود و قاعدتاً كارها...
سایر شهدا
پيروزي بزرگ در گذر از پنجرهاي كوچك
امير «جوادي» همرزم شهداي گرانقدري همچون شهيدان «صياد شيرازي، نامجو، آبشناسان، مهدي باكري، علي هاشمي و...» بوده است. وي فرماندهي تيپ سوم زرهي شهيد قهرمان، فرماندهي تيپ چهل كماندويي سراب، فرماندهي...
سایر مقالات
بهشت زهرا(س) منبع قدرت نظام
مردم از هر قشری اینجا حضور دارند. وفاداران دولت و مخالفان، زنان چادری و زنانی که روسری نازکی بر روی سر خود انداختهاند. دانشمندان، دانشجویان، کارگران، خانوادهها، مجردها، بچه ها و افراد مسن. مردم با خود...
سایر مقالات
آخرين يادداشت اسماعيل
وقتي از سرکار برگشت، خانه را خلوت يافت. مادر فقط بود که از خستگي خوابيده بود. برادرش نبود و پدر سرکار بود. زخمش بدجوري قديمي شده بود. حالا شده بود يک جانباز شيميايي تمامعيار. دلش گرفت. رفت سرکولهپشتياش،...
سایر شهدا
او مرا صدا كرد
صبح يک روز گرم تابستاني، زير سايه چادري در هفت تپه، مآمن «لشکر خط شکن 25 کربلا» لابهلاي تپه ماهورها، تک و تنها نشسته بودم، «نورالله ملاح» را ديدم که از دور، در طراز نرم و ملايم نور، با لبخندي از جنس سرور،...
سایر مقالات
مثل آنها باشيم
در عمليات خيبر پشت خاکريز بوديم در حالي که داشت خشاب تفنگش را پر مي کرد رو کرد بهم و گفت مهدي اين آخرين خشاب من است! خيلي تعجب کردم، قمقمه اش را گرفتم و کمي آب خوردم و به او پس دادم اما نگاهم به محمدرضا...
سایر شهدا
پيکري بر آسمان
• سال 1341 محله نوخواجو نوزادي را در آغوش گرفت که نامش را عباس نهادند. • الله اکبر، تکبيره الاحرام و اين صداي کودکي عباس بود که مأذنه هاي مسجد محله نوخواجو شنيده مي شد. • از همان کودکي مقيد به انجام...
ادبیات دفاع مقدس
نُه منهاي دو مساوي با عددي بهشتي
اواخر سال ۵۸ يا اوايل سال ۵۹ مسألة کردستان بهطور جدي پيش آمد. آنموقع «علياکبر محمدحسيني» و سيچهل نفر، رسماً عضو سپاه نبودند، ولي همه در رفتن به کردستان مصمم بودند. در خرداد سال ۵۹ و پيش از شروع جنگ...