0
The current route :
مثل کوه محکم بود گفتگو

مثل کوه محکم بود

حمزه حميد نيا که اينک با درجه ي سرتيپ دومي مسئول مرکز فرماندهي و کنترل سپاه است و روزگاري در سپاه خراسان، فرمانده و همکار سردار نورعلي شوشتري بوده، از او براي ما مي گويد که امروز از ميان مان رفته و گرچه...
هر که مرد است مثل او باشد گفتگو

هر که مرد است مثل او باشد

روي صندلي روبه رويش که نشسته چهره اش و ياداشت هاي توي دستش نشان مي داد که حرف هاي زيادي براي گفتن دارد. راهکار، خاطره و نقد همه با هم بود و جمع اين ها مصاحبه اي متفاوت را رقم زد. شهيد شوشتري در دوره اي...
جنگيدنش تماشا داشت ادبیات دفاع مقدس

جنگيدنش تماشا داشت

نمي دانم چه رازي در اين شهيدان نهفته بود که چنين شوري در مردم کوچه و بازار به پا کرد و آنچنان تشييع با شکوهي در بجنورد را براي «آقا رجب» رقم رد. راز اين بدرقه گرم را در ميان خاطرات ياران وي جست و جو کرديم؛...
از دفتر يک شهيد سایر شهدا

از دفتر يک شهيد

يک سال پيش به خاطر بيماري ام چندماهي در خانه بودم. دکتر استراحت مطلق را تجويز کرده بود. خيلي افسرده شده بودم. در اوج تنهايي خواهرم تماس گرفت و گفت: يکي از دوستانش به کنگره ي شهدا مي رود. گفت: اگر تو بخواهي...
صدام از مردان آهنين مي گفت سایر مقالات

صدام از مردان آهنين مي گفت

با سقوط خفت بار صدام و افشاي هزاران زاويه پنهان و آشکار رخدادهاي جنگ تحميلي، آنچه امروز در برابر چشم جهانيان قرار گرفته است، اقرار دشمنان به توانايي هاي مردان مردي است که دوره هاي عالي جنگ را پشت سر نگذاشته،...
جنگ هشت ساله جنگ مردم عراق نبود گفتگو

جنگ هشت ساله جنگ مردم عراق نبود

يکي از بخشهاي نمايشگاه مطبوعات سال 1387 را روزنامه هاي خارجي تشکيل مي داد که البته از هر کشور، تنها يک روزنامه حاضر شده بود. کشورهايي چون عراق، سوريه، لبنان، آمريکا، اندونزي، عربستان، فلسطين، مراکش، تايلند...
هَپَلي در سه راهي مرگ ادبیات دفاع مقدس

هَپَلي در سه راهي مرگ

من يک شيميايي ام. باور کنيد. مجبورم نکنيد قسم بخورم. ولي من هم يک شيميايي ام. با همه جوانبش. شايد هم بدتر. چيه؟ به سرفه اي ناکرده ام شک کرديد؟ يا به تاول هاي باد نکرده ي روي دست و پايم! يا به اينکه مثل...
تلويزيون رنگي، ضد گلوله، جام زهر ادبیات دفاع مقدس

تلويزيون رنگي، ضد گلوله، جام زهر

فروردين سال 1368 نزديک به نُه ماه از آن نامه مهم «محسن رضايي» که براي پيروزي در جنگ مقابل عراق زپرتي، حتماً بايد بمب اتم داشته باشيم! و سخنان «هاشمي رفسنجاني» درباره اينکه ديگر نيرو به جبهه نمي رود و ناکامي...
پفک خوري عراقي ها ادبیات دفاع مقدس

پفک خوري عراقي ها

سگرمه هايش توي هم بود. چپ چپ نگاهم مي کرد. لباس زرد تن اش بود و سرش را از ته تراشيده بودند. ايستاده بود و دستانش را روي سينه جمع کرده بود. با زبان بي زباني مي گفت اگه برگردم، پوست از سرتان مي کنم. وحيد...
کرامتي از خودم ادبیات دفاع مقدس

کرامتي از خودم

يک روز صبح زود از چادر بيرون زدم. دلم مي خواست برم کنار رودخانه اي که به فاصله کمي از کنار چادرمان مي گذشت تا گذر آب را ببينم. کنار رودخانه نشستم. ماهي ها به زيبايي کنار پاهايم حرکت مي کردند. کمي که گذشت،...