0
The current route :
ارغوانی بر خاکريز (4) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (4)

حادثه‌ها مهارت، تدبير، رشادت و بالاخره شراكت ما را در تشكل يك واقعه پذيرفته‌اند ولي قبل از اينها به مشيت‌الهي نيز تن داده‌اند. مشيت هميشه لياقتهاي ما را در نظر نمي‌گيرد و حتي به آمادگي اسباب براي وقوع...
ارغوانی بر خاکريز (3) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (3)

خانة مهربان امام علي بن‌موسي‌الرضا (علیه السّلام) مأمن انديشه‌هاي تنهايي او بود. در اين برهوت ضد و نقيض و ننگين و فاسد، او دلش را به اين خانة ايمان و عشق و رحمت خوش مي‌داشت. هر روز روح شيدائيش را برمي‌داشت...
ارغوانی بر خاکريز (2) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (2)

مردي در لبة مرز آخرت، ايستاده بر برندگي شمشير مرگ، پا نهاده بر گلوي خويش، چاك گريبان جان دريده، مست نيستي، هوشيار بي‌خودي، سرخوش از حلاوت بندگي، سر و دستار به قمار عشق باخته، شادمان بي‌هويتي در مرز عدم...
ارغوانی بر خاکريز (1) محمود کاوه

ارغوانی بر خاکريز (1)

در دامنة كرانه‌هاي قله‌هاي سرافراز زاگرس، بر بستري از چمن‌هاي خودرو كه جاي جاي بر لبة جويبارهاي خرد مي‌توان سراغشان را يافت، دراز كشيده بود و چشم‌بند ستارگان شب بود. سير سيرك‌ها سمفوني شب را اجرا مي‌كردند....
به نام پدر ادبیات دفاع مقدس

به نام پدر

سه ساعتی بود که روی چمن دانشگاه منتظرش نشسته بودم. از آن دوست های بدقول نبود.وقتی موبایلم زنگ خورد فهمیدم آمدنی نیست. سه روز بعد در دانشگاه دیدمش ، دستش توی گچ بود.وقتی بغلش کردم ناله کرد، به نظرم مشکل...
نبرد آلواتان (3) محمود کاوه

نبرد آلواتان (3)

كاوه در محل قرارگاه بي صبرانه منتظر خبري بود كه از جانب نيروهاي شناسايي به او برسد ولي بعد از آخرين تماس ديگر از آنها خبري نداشت ‌‌، مدتي را خوشبينانه منتظر بود ولي وقتي فجر دميد و آنها تماس نگرفتند نگران...
نبرد آلواتان (2) محمود کاوه

نبرد آلواتان (2)

صبح که از راه رسيد ، فرمانده بلافاصله نيروهاي واحد اطلاعات و عمليات را در اتاق خود جمع کرد و خطاب به آنها گفت :« من فکر مي کنم زمان رويارويي نهايي با دشمن فرا رسيده است و حالا زماني است که بايد غائله کردستان...
نبرد آلواتان (1) محمود کاوه

نبرد آلواتان (1)

آتش سنگين رزمندگان و تعداد زياد آنها توانست به زودي نيروي ضد انقلاب را از داخل روستا و اطراف آن فراري دهد . نفرات گردان فاتح ، که در پيشاپيش آنها نيروهاي شناسايي در دسته هاي کوچک هفت نفره در حرکت بودند...
یادگاران- شهید محمود کاوه (2) محمود کاوه

یادگاران- شهید محمود کاوه (2)

خيلي بي‌كله بود. كنارش راه مي‌رفتم. كنار گوشم صداي گلوله شنيدم، سرم را دزديدم. عصباني شد. گفت‌« مگه منو نمي‌بيني چه طوري مي‌رم؟ سر تو چرا مي‌دزدي؟ داره با دوربين نگاه مي‌كنه ببينه من وتو مي‌ترسيم يا نه.» معاونش...
یادگاران- شهید محمود کاوه (1) محمود کاوه

یادگاران- شهید محمود کاوه (1)

«يادگاران» عنوان كتاب هايي است كه بنا دارد تصويرهايي از سالهاي جنگ را در قالب خاطره‌هايي بازنويسي شده، براي آن ها كه آن سالها را نديده‌اند نشان بدهد. اين مجموعه راهي است به سرزميني نسبتاً‌ بكر ميان تاريخ...