The current route :
بهترین زمان سال برای قلمه زدن
غذاهای محلی مشهد؛ آشنایی با غذاهای سنتی مشهد
بیمه عمر شامل چه نوع فوتی می شود؟
"امام زمان (عج) در بیتالمقدس: چه میکند، چرا میآید، و چه تغییری ایجاد میکند؟"
محمد طالب آملی شاعر بزرگ پارسی و استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی
ایمان زنده: درسهای اخلاقی از امام حسن عسکری علیهالسّلام
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 1؛ ماده 3: «مفاهیم»
هتلهای محبوب ایرانیها در آنتالیا کدامند؟
ردپای رفتاری یک جاسوس یا عامل
تروریسم به روایت حقیقت؛ ایستادگی ایران در برابر سیاستهای دوگانه غرب
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
تاریخ تولد امام زمان(عج)
پیش شماره شهر های استان گیلان
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟

رباب
برعکس همه خانم هاي ديگر که با آرامش و لبخند وارد مي شدند، رباب سراسيمه و با عجله پريد تو و در را پشت سرش بست. نوازدش را به سينه فشرد، چادرش را مرتب کرد و با نگاه نگران دنبال جايي براي نشستن مي گشت.

اولين خواستگار
خواهرم مريم همه جا را تميز و مرتب و شسته و رفته بود. يک چادر گل گلي قشنگ هم سرش کرده بود. گوشه پرده پنجره آشپزخانه را کنار مي زد و هي بيرون را نگاه مي کرد. فکر مي کرد من نمي دانم چرا اين قدر زرنگ شده!...

تدبير وزير باهوش
وَ إِنِ استَنصَرُوکُم فِي الدِّينِ فَعَلَيکُمُ النّصر؛ اگر گروهي از شما طلب ياري کردند بر شما لازم است که به ياريشان بشتابيد. سوره انفال، آيه72
پادشاه،با غرور فراوان بر کرسي اش تکيه داده بود و نوکران...

آوازهاي شعله ور
درست همان روز، روزي که پسر «ابي الحارث» به مدينه آمد و خبر را به عمربن سعد، والي مدينه رساند، جابر، شهر را به هم ريخت. مدينه از شنيدن خبر شهادت امام داغدار شد. مردم از کوچه ها و خيابان ها به طرف دارالاماره...

از او می ترسم
خورشيد از وسط آسمان به سو ي افق مي خراميد تا غروب كند، امّا پرتوهاي طلايي آن، وقتي با موج هاي آرام دريا تلاقي مي كرد، منظره زيبا و چشم اندازِ دل نشين و لذّتبخشي را پديد مي آورد.

نقاب ها پير نمي شوند
تو مي تواني اين قصه را گوش بدهي يا ندهي. مي تواني آن را بخواني يا نخواني. مي تواني به اين قصه بخندي يا براي آن گريه کني. مي تواني آن را باور کني يانکني و اين ها اصلاً براي من مهم نيست. مهم اين است که قصه...

يک روز برفي
پرده را کنار زدم و از شيشه ي قدي اتاق، حياط را نگاه کردم که پوشيده ازبرف بود. برفِ سفيدِ يک دست. از همان برف هاي دست نخورده که آدم هوس مي کند مشت کند و بگذارد توي دهانش. فقط برف هاي مسير اتاق به طرف در...

حديث بچه هاي بهشت
از خانه مي زنم بيرون. در خانه را که باز مي کنم، چشمم مي خورد به شل و لَنگ هاي جانباز محله. زودتر از همه معين را مي بينم. او هم مرا مي بيند. عصايش را بالا مي آورد . نوري داد مي زند: سلام. مي خندم. بال در...

يک بولوني ترشي
توي بولوني ترشي بود، با گُل پر. مي خواستم همه اش را بخورم. بوي گُل پر دماغم را پر کرده بود. با يک پارچه و کش درش را بسته بود. داشتم مي رفتم که مادرم گفت :«يحيي!سلام به آبجي فرخنده برسون!زودي هم برگرد!نموني...

پتويي براي يک دوست
وقتي مگان درشانزده سالگي، درتصادف اتوميل کشته شد، «کولين کيف» مطلب يادبود زير را نوشت، مطلبي که او و «شانا ديکي به دوست خود تقديم کردند: «هفته پيش شانا و من فرصتي پيدا کرديم که با تو خداحافظي کنيم. وليواقعيت...