The current route :
دشمنان مهدی (عج): شکست پیمانشکنان، فتح بدون جنگ و طلوع عدالت جهانی
فرصتها، آسیبها و چالشهای امنیتی کولبری
بهترین زمان سال برای قلمه زدن
غذاهای محلی مشهد؛ آشنایی با غذاهای سنتی مشهد
بیمه عمر شامل چه نوع فوتی می شود؟
"امام زمان (عج) در بیتالمقدس: چه میکند، چرا میآید، و چه تغییری ایجاد میکند؟"
محمد طالب آملی شاعر بزرگ پارسی و استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی
ایمان زنده: درسهای اخلاقی از امام حسن عسکری علیهالسّلام
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 1؛ ماده 3: «مفاهیم»
هتلهای محبوب ایرانیها در آنتالیا کدامند؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
تاریخ تولد امام زمان(عج)
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
طریقه خواندن نماز امام زمان در روز سه شنبه
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟

ثروتمند واقعي
بگو اي رسول، آيا آنان كه اهل علم و دانش هستند، با مردم جاهل نادان يكسان ميباشند؟ (سوره زمر ـ آيهي 9)
منصور و مسعود، هر دو بسيار جوان بودند كه پدرشان فوت كرد. پدرشان از مردان خوش نام شهر بود ولي ثروت...

درويش توانگر
آوردهاند كه درويشي در همسايگي توانگري خانه داشت. روزي كودكي از خانهي توانگر به خانهي درويش آمد؛ ديد كه آن درويش با عيال و اطفال خود طعام ميخورد. آن كودك زماني ايستاد و ميل طعام داشت، كسي او را مردمي...

زمينه
«هکتور هوگو مونرو» (1961- 1870) که ترجيح مي داد در حرفه نويسندگي با نام «ساکي» شناخته شود (ظاهراً بر گرفته از «ساقي» رباعيات خيام) در «برمه» به دنيا آمد اما در انگلستان بزرگ شد. او بعدها به برمه بازگشت...

من هم يک انقلابي شدم...
هنگامي که قيام مردم قم در19 دي 1356درحال وقوع بود، من داشتم با بچه ها توي کوچه بازي مي کردم. ما که عادت داشتيم براي سربازهاي پادگان دم خيابان که ديوارهاي ميله اي نسبتاً بلندي داشت، نان و پنير بخريم، بازهم...

دو داستانک عاشورايي
همه تون يه چن لحظه اي بامن باشين! بابا! منم مث شما يه جورايي عاشورايي ام . اين جوري به من زل نزنين که انگار غريبه ام ! پيشينه من و شما يکييه. تعجب مي کنين، نه؟ من«گِل »ام . حتم دارم که اين آيه روخونديد:«انسان...

بهاي جواني
سديدالدين محمد عوفي حكايت ميكند: «آوردهاند كه بازرگاني را بر وزير انوشيروان، مالي خطير بود، و وزير در پرداخت آن درنگ ميكرد. بازرگان بارها سرمايه خويش طلب نمود، ولي وزير از اداي آن سر باز ميزد و هرچه...

انتقام سياه به قصد ازدواج
يادم مي آيد وقت دوستان قديمي ترک ديار مي کردند، عکس هاي سياه و سفيد يادگاري با هم مي انداختند و با خود مي بردند تا در لحظات تنهايي با ديدن اين عکس ها خاطرات را زنده کنند تا کمي آرام بگيرند. با پيشرفت تکنولوژي...

لاپوشاني
چنان به گلويش فشار مي آورد که حتي يک قطره آب هم از حلقش پايين نمي رفت. گريه کنان سيني را با لبه پاي چپش کنار زد. بعد سرش را دو، سه مرتبه به ديوار کوبيد و بغضش براي چندمين بار ترکيد و بلند بلند گريه کرد....

سرباز خاکستري
اين دنده و آن دنده شدم. باد با زور از درز چادر زد تو. يخ کردم زير پتو مچاله شدم و پيچيدمش دورم. رگه پچ پچي ملايمي را ميان شلاق کش باد شنيدم. چهار چنگولي، تو خواب و بيداري گوش تيز کردم. «آمده ام پارک داري...

عشق وبستني توت فرنگي
الينور نمي دانست چه مشکلي براي مادربزرگ پيش آمده، او تاز گي ها همه چيز را فراموش مي کرد. مثلاً يادش مي رفت شکر را کجا گذاشته، کي بايد قبص ها را پرداخت کند، چه ساعتي بايد آماده شود، زنبيلش را بردارد و به...