0
The current route :
رمضان ،عملياتي که صدام را به گريه واداشت عملیات‌ها

رمضان ،عملياتي که صدام را به گريه واداشت

پس از آزاد سازي خرمشهر به دست نيروهاي ايراني و نمود نتايج آن ؛ارتش عراق در وضعيت بحراني قرار گرفت .به ياد دارم که رژيم بعث عراق ، پس از پذيرش اين شکست ، فرمانده سپاه سوم عراق و معاونان او و تعدادي ديگر...
سيد الاسرا سایر شهدا

سيد الاسرا

در20 اسفند 1331 در روستاي ضياد آباد قزوين ؛خداوند پسري به خانواده لشگري اهدا کرد که نام اورا حسين گذاشتند. و او دوره تحصيلات ابتدايي را در زادگاهش به پايان رساند .وبراي ادامه تحصيل به قزوين رفت . در سال...
هميشه عاشق پرواز سایر شهدا

هميشه عاشق پرواز

چهارده ساله بود که براي مادرش تعريف کرد :«در خواب ديدم تا چشم کار مي کرد بيابان بود از دور شعله ي آتشي را ديدم که به سمت من مي آيد ...وقتي آتش نزديک تر شد به دورم حلقه زد و مرا به سوي آسمان برد. فرياد...
وعده ي ديدار ادبیات دفاع مقدس

وعده ي ديدار

مدت كوتاهي ازآزادي خرمشهر گذشته بود و هنوز شهردرتيررس خمپاره عراقي ها قرارداشت .فرماندهي سپاه همدان پيغام داده بود كه من و چند تا ازبچه هاي ملاير به همدان برويم به محض دريافت پيغام به همدان رفتيم ما را...
امير سرتيپ شهيد علي اكبر شيرودي علی اکبر شیرودی

امير سرتيپ شهيد علي اكبر شيرودي

شهيد علي اكبرشيرودي حماسه نامه اي است که بايد بارها آن را خواند؛مردي که حماسه اي بي بديل در تاريخ از خود به يادگار گذاشت و خود را در کنار ستارگان پر فروغ آسمان دفاع مقدس قرار داد. هشتم ارديبهشت ،سالروز...
جنگ و لبخند و اميد سایر مقالات

جنگ و لبخند و اميد

- يادش به خير آن روزهاي خوب خدا. آن روزهايي که تازه انقلاب شده بود و مردم هنوز مست از مي پيروزي با شکوه نور بر ظلمت بودند. ما بوديم و ايران و امام، امامي که حالا رهبر کشوري بود که در اوج غنا و ثروت، فقير...
مردار بُود هرآنكه او را نكشند ادبیات دفاع مقدس

مردار بُود هرآنكه او را نكشند

روزگاري قلم‌ها به مسلسل تبديل شدند و خبرنگاران، خون‌نگاراني شدند كه عرصه ي جهاد را برگزيدند و قدم در وادي ايمن گذاشتند. مناسب ديدم كه يادي از خبرنگاران شهيد دوران دفاع مقدس داشته باشيم و قرعه اين انتخاب،...
دور نشي كارت دارم ادبیات دفاع مقدس

دور نشي كارت دارم

تو اوج درگيري با دشمن در ارتفاعات قلاويزان، جايي كه تا سه مرحله عراقي‌ها را عقب زده بوديم، در اوج گرما، با انفجار خمپاره‌ها و شليك گلوله‌ها، دوربين به دست راه افتادم تا روحيه‌بخش دل پاك بچه‌ها باشم. به...
خواب ديدم منافقين را نفرين مي‌كنم ادبیات دفاع مقدس

خواب ديدم منافقين را نفرين مي‌كنم

آقاميرزا از خدا خواسته بود كه پسرهايش عالمِ دين بشوند و مردم را از اين سرگرداني و بيماري‌هاي روحي كه به آن مبتلايند، نجات دهند. خدا شش پسر به او داده بود و حالا يكي‌يكي مشتاقانه درس طلبگي را شروع مي‌كردند....
همه ي شهدا تهراني نبودند ادبیات دفاع مقدس

همه ي شهدا تهراني نبودند

در خلال گفت‌وگو، گزارشي هم پخش شد و گزارشگر با جوانان كشور مصاحبه كرد كه ببيند چهره‌هايي مثل چمران و آويني و همّت را مي‌شناسند كه اغلب‌شان جز نام چيزي در مورد اين عزيزان نمي‌دانستند. اين در حالي بود كه...