0
The current route :
شرمنده‌ام، آن‌شب نام خود را ننوشتم ادبیات دفاع مقدس

شرمنده‌ام، آن‌شب نام خود را ننوشتم

فاصله پنج‌كيلومتري روستاي‌مان تا مدرسه را هر روز بايد مي‌رفتيم و برمي‌گشتيم. نه با ماشين، نه با دوچرخه كه با پاي پياده. اين، ما را در سن كم و نوجواني، آبديده و پرتحمل كرده بود؛ ميان برف و باران، هواي گرم...
غذا هم نتيجه جنگ را رقم مي‌زند! ادبیات دفاع مقدس

غذا هم نتيجه جنگ را رقم مي‌زند!

مسجد محل، نذري مي‌داد. يك بار گرفته بود، ديدم دوباره صف ايستاد و گرفت. كسي كه غذا مي‌داد گفت: مگر غذا نگرفتي؟ اگر گرفتي برو بذار بقيه بگيرن. گفت: اي بابا، حاجي من كجا غذا گرفتم؟ نوكرتم، غذا رو بده برم....
پنج نظم پايداري ادبیات دفاع مقدس

پنج نظم پايداري

علي داوودي را پيش از كتاب «مردگان بسيارند» بيشتر با غزل‌هاي شورانگيزش مي‌شناختيم. اما گويا ناگفته‌هايي در غزل دارد كه بايد سپيد و بي‌تكلّف بيان كند. سروده‌هاي داوودي سرشار از مضمون‌هاي بديع‌اند و بيشتر...
يادمانده‌هايي از روزهاي تلخ آوارگي ادبیات دفاع مقدس

يادمانده‌هايي از روزهاي تلخ آوارگي

كسي نمي‌دانست پرواز هواپيما و صداي ضدهوايي به خاطر چيست. نيروها و تجهيزات، شبانه به آبادان آمدند تا مردم دچار وحشت نشوند. پچ‌پچ كردن درباره جنگ ايران و عراق در ميان مردم، رونق گرفته بود. ماه‌ رمضان بود...
سجده کن بر خاک پاک شلمچه ادبیات دفاع مقدس

سجده کن بر خاک پاک شلمچه

در اولين روز اسفند ماه سال 74، توفيق نصيبمان شد تا به همراه عده اي از خواهران بسيحي و مادران شهدا به زيات شهيدان در مناطق جنگي جنوب نائل شويم. شب بود. به خرمشهر رسيديم و در يکي از پايگاه هاي بسيج ساکن...
يک قدم تا مرگ ادبیات دفاع مقدس

يک قدم تا مرگ

ساعت 30/12 دقيقه روز پنج شنبه داخل آسايشگاه مشغول خوردن غذا بوديم . لقمه اول نه لقمه ي دوم تو دهانم بود که فرمانده وارد شد و گفت: -کليه نيروها سريعا آماده و در بيرون آسايشگاه به خط بايستند. به محض شنيدن...
ستارگان آسمان سایر شهدا

ستارگان آسمان

هر چيزي که يک دختر به سن و سال من دلش مي خواست داشته باشد، من داشتم. پدرم هميشه هواي مرا داشت. پدرم مي گفت: «هرکاري مي خواهي بکن فقط سالم زندگي کن.» 14- 15ساله بودم که شروع به کتاب خواندن کردم. همان سال...
باخاطرات دفاع مقدس ادبیات دفاع مقدس

باخاطرات دفاع مقدس

سپيده دمان وقتي آتش عمليات فرو نشسته بود، نخستين آمبولانس، در حياط بيمارستان دزفول توقف کرد. پيرمرد ازساعت ها قبل خودش را آماده کرده بود. به طرف آمبولانس دويد. رزمنده هاي جوان هم دويدند. پيرمرد گفت:...
8سال ظلم ستيزي سایر مقالات

8سال ظلم ستيزي

به کجا مي رويم؟ انتخاب راه موکول است به پاسخ اين سؤال که «به کجا مي رويم؟» به آنجا که غرب مي خواهد يا آنجا که حضرت امام (ره) مي فرمايد؟ به آنجا که هواهاي نفساني مي کشاند يا آنجا که فطرت الهي مان که امانت...
اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري سایر مقالات

اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري

اين ها و صدها پرسش ديگري از اين نوع، پرسش آناني است که دفاع مقدس را از زوايه پنجره خاکي جزئي نگر مي نگرند و با دست گرفتن چرتکه عقل دکارتي، پيروزي ها و شکست ها را تفسيير مي کنند؛ آناني که مرز شعورشان، محدود...