0
The current route :
تشنه ی آموختن ادبیات دفاع مقدس

تشنه ی آموختن

از بچگی همه به او: «آقا دُکی» می گفتند. سرش مدام توی کتاب های علمی راجع به بدن انسان بود. بزرگتر هم که شد، عاشق این بود که برود کتابخانه و کتاب های مربوط به پزشکی را بخواند.
اسم مدرسه عوض شده ادبیات دفاع مقدس

اسم مدرسه عوض شده

دوران مجردّی و دانشجویی، تابستان ها روزی پنج ریال می داد و یخ می خرید تا در خانه توی کلمن بیندازد و آب خنک بخورند. یک بار با خودش فکر کرد؛ آیا همه آب خنک دارند؟ و خجالت کشید. تصمیم گرفت مدّتی با نفسش بجنگد...
پیشتاز در علم ادبیات دفاع مقدس

پیشتاز در علم

تمام واحدهای ترم قبل را با تلاش زایدالوصفی، در خوابگاه مطالعه کرد و امتحان داد و سرانجام همه ی آنها را با نمرات خوب تمام کرد. امّا او در این مدّت از نظر جسمی و روحی، واقعاً تحت تأثیر زیادی قرار گرفت، زیرا...
هنوز کتاب در دستش بود ادبیات دفاع مقدس

هنوز کتاب در دستش بود

بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. همیشه آرام و صبور بود و به مسایل اخلاقی و فرهنگی اهمیت زیادی می داد. هر سال، عید که می شد برای بچه ها کتاب می خرید و به عنوان عیدی به آن ها کتاب داستان هدیه می داد تا از کودکی...
شخصیت اصلی داستان ادبیات دفاع مقدس

شخصیت اصلی داستان

حاج آقا مزاری از استعداد بالایی برخوردار بودند و هوش و ذکاوت فوق العاده ای داشتند تا آنجا که تمامی دروسی را که فرا گرفته بودند با همان ظرافت می توانستند تدریس نمایند. این بود که مقدمات و سطح را از زمان...
هر چه با سوادتر ادبیات دفاع مقدس

هر چه با سوادتر

«صیاد» بیشتر از هشت سال نداشت که به کار در کارگاه قالیبافی مشغول شد تا با دست های کوچک خود در امر معاش یار و یاور خانواده باشد. او روزها در کارگاههای تاریک و نم گرفته قالیبافی کار می کرد و شب ها راهی کلاس...
اول درس بعد ورزش ادبیات دفاع مقدس

اول درس بعد ورزش

شهید «محمد فرخی» که قبل از اسارت، در دزفول معلم بود، در اردوگاه اسارت نیز دست از این شغل مقدس برنداشت و در گوشه ی اردوگاه، اسرای بیسواد را درس می داد. بعدها بدلیل گرفتن کتاب دعای کمیل از او، آن قدر شکنجه...
دستانی پر از مداد و دفتر و کتاب ادبیات دفاع مقدس

دستانی پر از مداد و دفتر و کتاب

در یکی از جلساتی که داشتیم، ایشان مطرح کردند که در ارتباط با مسائل رزمی و جنگ، باید حوزه ای برخورد کرد. ما آن زمان نمی دانستیم حوزه ای یعنی چه و چگونه است. حاج حسن برای ما توضیح داد که: یک نفر به عنوان...
درس بچه های مسجد ادبیات دفاع مقدس

درس بچه های مسجد

آنهایی که از محله «هفت تن» رد شده باشند، می دانند در بحبوحه انقلاب، تکبیر گفتن از روی پشت بام و از دست مامورین ساواک، پریدن و فرار کردن به پشت بامهای بغلی یعنی چه، خاصه اگر که جوانی هفده، هجده ساله باشد...
آگاهی و رشد نیروها ادبیات دفاع مقدس

آگاهی و رشد نیروها

من از زمان کودکی در دبستان با مولوی آشنا شدم. با هم دوره ی ابتدایی را تمام کردیم بعد به حوزه علمیه رفتیم. ایشان در زنگیان سراوان درس می خواند و من هم در حوزه ی مجمع العلوم بیشتر روزهای 5 شنبه پیش هم بودیم...