The current route :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
ادبیات دفاع مقدس
حتی یک سر سوزن
با وجودی که فرمانده بود و استفاده از ماشین برای امور شخصی اش حقّی مسلم بود ولی چنان بی ادعا و با قناعت می زیست که چنین استفاده ای را ناروا و لطمه به بیت المال می دانست و هنگامی که جهت سرکشی به منزل می...
ادبیات دفاع مقدس
اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (1)
شهید نامجوی، یک دستگاه فولکس کهنه ی قدیمی آبی رنگ داشت. این فولکس به علت فرسودگی، مرتّب خراب می شد و او را می آزرد. یک روز از شهید نامجوی خواستم که فولکس را به من بدهد تا به یک تعمیرگاه معتبر که دارای
ادبیات دفاع مقدس
پس چرا ماشین را پارک کردی؟
یک دست لباس برای کسی که دائماً به این طرف و آن طرف می رفت و به جاهای مختلف سر می زد خیلی کم بود، اما حاج حسن به همان یک دست لباس قانع بود. شب ها لباس تنش را در می آورد و می شست و بعد خشک می کرد. این
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا
شهید نمکی حدود دو سال در آبادی «هونیه در» کامیاران معلم بود و از بس که به مردم روستا محبت می کرد، اهالی هم او را از دل و جان دوست داشتند. یک روز برای دیدنش رفته بودیم هونیه در. وقتی رسیدیم، جماعت آمدند...
ادبیات دفاع مقدس
بیت المال و شهدا
برایم تعریف کرد؛ مأموریت رفته بوده «قم». سوارِ تاکسی می شود برود حرم؛ می بیند پول همراهش نیست. می گوید نگه دارید پول همراهم نیاوردم. راننده مردانگی می کند و تا خود حرم می بردش.
ادبیات دفاع مقدس
شهدا و رعایت بیت المال (3)
می خواستم بروم جبهه. علی آقا اورکتی خرید و هنگام اعزام تنم کرد. شب عملیّات، مجروح شدم و اورکت هم پاره پاره شد. امدادگران آن را از تنم بیرون آوردند. و چون هوا سرد بود، اورکتی دیگر تنم کردند، زمانی که به...
ادبیات دفاع مقدس
شهدا و رعایت بیت المال (2)
لیموشیرین ها، مثل چراغ می درخشیدند و خوردن و یا نخوردنشان برای مدافعان شهرِ خالی از سکنه ی سرپل ذهاب معمّایی شده بود. چند تا از بچه ها فتوا داده بودند که میوه های روی درختها داره خراب می شه، باید خوردشان...
ادبیات دفاع مقدس
اورکت نو و کهنه!
پدرش گاه گاهی از روستا می آمد خانه ی ما خبرگیری. یک بار که عبدالحسین آمد مرخصی، اتفّاقاً او از گرد راه رسید. هنوز خستگی راه توی تنشان بود که عبدالحسین باز صحبت جبهه را پیش کشید. همیشه می گفت: «من خیلی...
ادبیات دفاع مقدس
شهدا و رعایت بیت المال (1)
مهدی به عذاب الهی و آتش جهنّم باور قلبی داشت، همین اعتقاد، او را از بیت المال آن قدر دور کرده بود که هیچگاه از آن استفاده ی شخصی نکرد.
ادبیات دفاع مقدس
با هیچ کس تعارف ندارم
آقا مهدی توی اهواز بود. من و برادر سفیدگری هم توی سنگر فرماندهی بودیم. قرار شد برویم از تدارکات یک مقدار خورد و خوراک بگیریم. معمولاً مهمان می آمد و برای پذیرایی یک چیزهایی آماده می کردیم.