0
The current route :
علل بروز جنگ تحميلي (2) سایر مقالات

علل بروز جنگ تحميلي (2)

صدام حسين رئيس جمهور عراق كه به عنوان ديكتاوري خشن، بيرحم، شهرت جهاني پيدا كرده است در عين حال فردي ماجراجو و جاه طلب بوده و به دنبال موقعيت‌هاي مناسب براي كسب قدرت بيشتر بوده است. رمضاني كه از مشاوران...
علل بروز جنگ تحميلي (1) سایر مقالات

علل بروز جنگ تحميلي (1)

در اين مقاله سعي خواهد شد با استفاده از چارچوبه‌هاي تئوريكي پيشرفته علل و عواملي كه در محاسبات رژيم عراق براي آغاز جنگ مد نظر بوده است و بترتيب اولويت در تصميم رئيس جمهور وقت اين كشور نقش اساسي داشته‌اند...
عکس رخ يار ادبیات دفاع مقدس

عکس رخ يار

عاشقان به حق، فقيران عارفان اند و در اوصافشان شنيده بوديم که هيچ آنان را تيره نکند و هر تيرگي به آنان صافي شود و در پياله عکس رخ يار بينند و خوشه اي به تحفه چينند و چون چنين اند ، سهمي از بضاعت صيانت دين...
مکتب خون ادبیات دفاع مقدس

مکتب خون

باد مي وزد و ساعات سرخ حماسه را در گوش درختان، نجوا مي کند. من، در باور خيس درياچه ها، پرواز آخرت را پلک مي تکانم. به نيزارهاي خاموش دل مي دهم. اي بزرگ! با ما که اين چنين مچاله خويشتن مانده ايم، از وسعت...
سيمين بهشت ادبیات دفاع مقدس

سيمين بهشت

قبولي در رشته پزشکي با رتبه ممتاز در دانشگاه تهران: 1355 شهادت: 22 بهمن 57 مقابل بيمارستان امام خميني تهران، حين انتقال مجروح باد شاخه هاي درخت را تکان مي داد؛ شاخه هايي که هنوز سبک بودند . آسمان آبي...
امشب شهادت نامه ي عشاق امضا مي شود ادبیات دفاع مقدس

امشب شهادت نامه ي عشاق امضا مي شود

با کي داري لج مي کني؟ ! آخه برادر من! رفيق من! نوکرتم! نه تو و نه ساير رزمندگاني که در جبهه ي جنگ بوديد آن قدر قدر و منزلتتان بالا نيست که جزء اصحاب امام حسين (ع) باشيد؛ و نه امام حسين (ع) و يارانش شأن...
سيد وسط بعثي ها روضه خواند ادبیات دفاع مقدس

سيد وسط بعثي ها روضه خواند

سال 69 بود . همان زماني که صدام با شورش و قيام عمومي و فراگير مردم عراق مواجه شد وقتي بعضي از شهرهاي عراق به دست نيروهاي مردمي و لشکر بدر و نيروهاي وابسته به آيت الله شهيد حکيم افتاده بود. در آن زمان ما...
صد گام به راست پنجاه تا به چپ ادبیات دفاع مقدس

صد گام به راست پنجاه تا به چپ

ما يک عده بوديم که عازم جبهه شديم.اول جنگ بود و همه جا به هم ريخته بود.نه سازماندهي درستي داشتيم و نه سلاح و توپ و خمپاره و... رسيديم به اهواز.رفتيم پيش برادران ارتشي و از آنها خواستيم تا از وجود نازنين...
انگشتري که شهادت مي دهد ادبیات دفاع مقدس

انگشتري که شهادت مي دهد

من بودم و باران خمپاره و ده ها مجروح خودي و عراقي. پشت يک خاکريز تيرتراش شده که در پناه آن، مجروحين آه و ناله مي کردند. من مستأصل مانده بودم که چه کار کنم؟ آمبولانس دير کرده بود و بچه ها يکي پس از ديگري...
عرفات عاشق دلسوخته مي خواهد ادبیات دفاع مقدس

عرفات عاشق دلسوخته مي خواهد

از صفا به مروه و از مروه به صفا مي روم. مي خواهم در اين رسيدن، حالت اضطرار و اضطراب حضرت هاجر را درک کنم که از شدت عطش، اضطرابش بيشتر مي شود.قمقمه هاي خالي بچه هاي گردان کميل (آن حج گزاران خاکريزهاي فکه)را...