P

سلاممن دختری 27 ساله و لیسانس نرم افزار هستم که 5...

سلام من دختری 27 ساله و لیسانس نرم افزار هستم که 5 ماهه با همسرم عقد کرده ام. همسرم دو سال و نیم از خودم کوچکتره و کارگره و مدرک تحصیلیش سیکله. خواستگاری از من به شکلی کاملا سنتی بود و ما دوتا با اینکه از یک محله ایم اما اصلا همدیگر رو ندیده بودیم و فقط دو بار قبل از عقد باهم و در حضور خانواده هامون صحبت کردیم. برای من سادگی و صداقت و ایمان از همه مهم تر بود و اونهم تایید کرد و فقط گفت یه سال و نیم به دلیل یه مشکلی نماز نخونده.. من چون اصولا اصلا به کار هیچ کسی توی این دنیا کار ندارم، ازش نپرسیدم مشکل چیه و فکر کردم مشکل لجبازی با خانواده و این چیزا بوده و با خودم گفتم چه صادقانه صحبت کرد.البته قابل ذکره که خانواده هامون از لحاظ فرهنگی و مالی و ... تقریبا در یک سطحند. از بعد از عقدمون هرچی خواستم به حرفم گوش داد و هیچ مخالفتی نکرد. حتی با اینکه بار اول صحبتامون خواست کار و تحصیل رو رها کنم اما توی دور دوم صحبتامون کوتاه اومد و گفت و هرجور دوست داری باشه... فقط دو هفته بعد از عقدمون، با ناراحتی به من گفت میخوام مسئله ای رو بهت بگم. و گفت: که اون یه سال و نیم مشروب میخورده و من از ترس فقط سکوت کردم و اشک ریختم. بهم گفت اینکارو کنار گذاشته و تکرار نمیکنه و ازم خواست آبروش رو بخرم و به کسی نگم. من هم نگفتم ولی نمیدونم اشتباه کردم یا نه؟ میگه تقریبا خانوادش خبر داشتن ولی کسی از اونا به من چیزی نگفت و به روشون هم نیاوردن.من هم همینطور.سعی میکنم با خانواده اش خیلی خوب ارتباط بگیرم ولی یه مقدار از آینده ام میترسم چطور بفهمم اگه در آینده مشکلی پیش بیاد چقدراحتمال داره سراغ اینکارا بره؟؟؟ من بهش علاقه دارم اما گاهی اوقات احساسات منفی بر من حاکم میشه که چرا بهش جواب مثبت دادم.. چرا منتظر فرصت های بهتر نشدم. به نظر شما هم من اشتباه کردم؟ من ازش میخوام باهم بریم بیرون اما اون توی این زمینه یه مقدار تنبلی میکنه... گریه های حسرت گهگاه من هم خودش مشکلی برای من شده چون به شدت گریه های من روی اعصابش راه میره اما با همه اینا با صبرو حوصله شکایت نمیکنه نمیدونم تا کی اون تحمل میکنه یا نمیدونم با این افکار منفیم چه کنم؟ تنها چیزی که میدونم راه برگشتی از این زندگی نمیخوام داشته باشم فقط سعیم اینه که حالا که انتخاب کردم این راه رو طی کنمش البته با شادی و نه اندوه... میشه خواهش کنم راهنماییم کنید؟ببخشید که زیادی صحبت کردم.
Sunday, July 14, 2013
Estimated time of study:
موارد بیشتر برای شما

P

سلاممن دختری 27 ساله و لیسانس نرم افزار هستم که 5...

P ( تحصیلات : لیسانس ، 27 ساله )

سلام
من دختری 27 ساله و لیسانس نرم افزار هستم که 5 ماهه با همسرم عقد کرده ام.
همسرم دو سال و نیم از خودم کوچکتره و کارگره و مدرک تحصیلیش سیکله.
خواستگاری از من به شکلی کاملا سنتی بود و ما دوتا با اینکه از یک محله ایم اما اصلا همدیگر رو ندیده بودیم و فقط دو بار قبل از عقد باهم و در حضور خانواده هامون صحبت کردیم. برای من سادگی و صداقت و ایمان از همه مهم تر بود و اونهم تایید کرد و فقط گفت یه سال و نیم به دلیل یه مشکلی نماز نخونده.. من چون اصولا اصلا به کار هیچ کسی توی این دنیا کار ندارم، ازش نپرسیدم مشکل چیه و فکر کردم مشکل لجبازی با خانواده و این چیزا بوده و با خودم گفتم چه صادقانه صحبت کرد.البته قابل ذکره که خانواده هامون از لحاظ فرهنگی و مالی و ... تقریبا در یک سطحند.
از بعد از عقدمون هرچی خواستم به حرفم گوش داد و هیچ مخالفتی نکرد. حتی با اینکه بار اول صحبتامون خواست کار و تحصیل رو رها کنم اما توی دور دوم صحبتامون کوتاه اومد و گفت و هرجور دوست داری باشه...
فقط دو هفته بعد از عقدمون، با ناراحتی به من گفت میخوام مسئله ای رو بهت بگم. و گفت: که اون یه سال و نیم مشروب میخورده و من از ترس فقط سکوت کردم و اشک ریختم. بهم گفت اینکارو کنار گذاشته و تکرار نمیکنه و ازم خواست آبروش رو بخرم و به کسی نگم. من هم نگفتم ولی نمیدونم اشتباه کردم یا نه؟
میگه تقریبا خانوادش خبر داشتن ولی کسی از اونا به من چیزی نگفت و به روشون هم نیاوردن.من هم همینطور.سعی میکنم با خانواده اش خیلی خوب ارتباط بگیرم ولی یه مقدار از آینده ام میترسم چطور بفهمم اگه در آینده مشکلی پیش بیاد چقدراحتمال داره سراغ اینکارا بره؟؟؟
من بهش علاقه دارم اما گاهی اوقات احساسات منفی بر من حاکم میشه که چرا بهش جواب مثبت دادم..
چرا منتظر فرصت های بهتر نشدم. به نظر شما هم من اشتباه کردم؟
من ازش میخوام باهم بریم بیرون اما اون توی این زمینه یه مقدار تنبلی میکنه...
گریه های حسرت گهگاه من هم خودش مشکلی برای من شده چون به شدت گریه های من روی اعصابش راه میره اما با همه اینا با صبرو حوصله شکایت نمیکنه نمیدونم تا کی اون تحمل میکنه یا نمیدونم با این افکار منفیم چه کنم؟
تنها چیزی که میدونم راه برگشتی از این زندگی نمیخوام داشته باشم فقط سعیم اینه که حالا که انتخاب کردم این راه رو طی کنمش البته با شادی و نه اندوه...
میشه خواهش کنم راهنماییم کنید؟ببخشید که زیادی صحبت کردم.


مشاور: اکرم اکبری

با سلام.دوست عزیز همه انسانها ملاک و معیارهایی برای ازدواج در نظر میگیرند که فقط و فقط خاص خودشان است و از شخصی به شخص دیگر کاملا متفاوت است.به طور مثال شما در ازدواجتان ایمان و صداقت طرف مقابلتان جز ملاکهای اصلی زندگیتان بوده است که الان در همسرتان وجود دارد.اگر همسرتان یک سال و نیم نماز را ترک کرده است ولی بعد از ان همیشه نماز را بجا اورده است میتوان به حرفهای ایشان اعتماد کرد.همه انسانها دچار لغزش و خطا خواهند شد.اما احساسات منفی که به شما غالب میشود ناشی از همین مشئله است یا در اننخابتان یا دیگر موارد یا نداشتن تحصیلات دچار تنش شده اید؟همانطور که خودتان گفتید گریه ها و احساسات منفی شما ممکن است ایشان را هم تحت تاثیر منفی قرار دهد و از صمیمیت بین شما کم کند.تمام حسن ها و خوبیهای همسرتان را در نظر بگیرید این به شما کمک میکند علاوه بر کمبودهایی که فکرتان را مشغول کرده به خوبیهای او نیز بیندیشید تا افکار منفی تان کمرنگ تر شود.هر انسانی شاید عیب و ایرادهایی داشته باشد اما حتما نکات مثبتی وجود دارد که انها را همپوشانی کند.حتما خواسته های خود را با همسرتان در میان بگذارید و از او بخواهید که در هرچه بهتر شاد رندگی کردن همراهتان باشد.



Send Comment
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.