نقش انتخابات در تحقق جمهوریت چیست؟
پرسش :
رهبر معظم انقلاب به نقش جمهوریت در اندیشهی سیاسی امام خمینی رحمهاللهعلیه اشاره کردند و معرفت عمیق امام به اسلام و اعتماد عمیق به مردم را پشتوانهی ایجاد و تحقّق نظریّهی جمهوری اسلامی عنوان کردند؛ لطفاً نقش انتخابات در تحقق جمهوریت را تبیین بفرمایید.
پاسخ :
کسی که معرفت و رویکرد دینی به عالم و آدم دارد، نمیتواند بخشی از زیست و زندگی خود را در خارج از این معرفت معنا کند؛ حتی اگر بخواهد حضور سیاسی فعال نداشته باشد، عدم حضور سیاسی فعالش هم باید توجیه و تفسیر داشته باشد. به همین دلیل تا هنگامی که فرهنگ دینی حضور جدی در جهان داشته باشد، -غیر از جهان مدرن که نوعاً این مسئله بود- اقتدارهای سیاسی خودشان را توجیه دینی میکردند؛ چون نگاه دینی این را میطلبید.
رهبر معظم انقلاب پیشتر در تحلیل تاریخ پیرامون این مطلب بیان کرده اند که بعد از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله، خلفای بعدی بهرغم همهی اختلافات، هیچکدام سیاستهای خودشان را غیردینی توجیه نمیکردند و خودشان را خلیفهی رسولاللّه میدانستند. این اقتضای نگاه دینی به عالم است، حتی در جهان مسیحیت هم اینگونه بود. حضور نگاه معنوی اینچنین بود که اگر میخواستند در عرصهی سیاست دخالت نکنند، میگفتند این مسیح است که میگوید اگر بر این گونهی تو سیلی زدند، آن گونه را هم بیاور؛ یعنی یک تحریف دینی باید در این امر رخ میداد. البته اقتضاء باور دینی این است که عرصههای مختلف زیست نسبتش را با آن حقیقت قدسی و الهی مشخص کند و بعد اسلام بهعنوان یک دین الهی این نسبت را بهگونهای با شعارهای خودش شفاف کند. دین هم این مسائل را روشن کرده است. دفاع از عدالت، حساسبودن نسبت به همنوعان و دیگران، حلقههای ارتباطی انسانی عام یا اسلامی و یا پیوندهای عاطفی و خانوادگی در حلقههای مختلف همه هویت دینی دارد و تفسیر دینی میشود. مدارای اجتماعی با دیگران هم در جای خودش یک صورت و معنای دینی پیدا میکند. در واقع امام خمینی رحمة الله علیه از ظرفیت نگاه دینی در اسلام و ایران استفاده کرد و با مردم ارتباط برقرار کرد.
در نگاه دینی همهی هستی تکویناً و تشریعاً بهسوی خداست؛ یعنی نظام زیست و زندگی با ارادهی تشریعی خداوند تعیین میشود، هرچند که این ارادهی تشریعی را عقل و وحی تشخیص میدهد. عقل هم حجت خداوند برای این مسئله است، ولی همهی امور از جمله مشروعیت زیست به او باز میگردد. لذا، اسلامیت مشروعیت نظام را تأمین میکند؛ امّا در درون همین اندیشهی دینی به این نکته توجه داده میشود که زندگی فردی و اجتماعی انسانها جز از مسیر اراده و رویکرد انسانها تحقق پیدا نمیکند. گرچه مشروعیت بنا به حق سبحانه و تعالی است، ولی واقعیت این مسئله تنها با حضور مردم است. لذا، اگر کسی بهدنبال آن است که دین را در عرصهی زیست و زندگی قوام ببخشد یا به قوام دین کمک کند، نمیتواند مردم را نادیده بگیرد. باید تبلیغ خودش را داشته باشد و به این عنصر تکوینی که خداوند در زیست و زندگی مردم حضور دارد، توجه کند؛ یعنی ارادهی مردم برای رویآوردن و اهمیتدادن به این مسئله و پارامتر است. اگر مردم روی نیاوردند، بدانید که در وسع شما نیست که اقامهی دین کنید.
درواقع دین بهلحاظ تحقق نه بهلحاظ مشروعیت در آموزههای دینی به حضور مردم بستگی دارد. این بیان حضرت علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر است که میفرمایند: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّه»؛ عموم مردم عماد دیناند. اگر نماز عمود الدین است، حضور مردم هم عماد دین است. عماد یک ظرفیتی و نکتهای بیش از عمود دارد. قوام دین روی حضور مردم است. لذا، انبیاء در قدم اوّل تبلیغ و فراخوان و دعوت مردم را دارند. وقتی که مردم نیایند انبیاء هم آنچه را که میخواهند محقق نمیشود. امیرالمؤمنین علیه السلام آنچه را که به مالک اشتر بیان میکند در درون خلافت است. وقتی مردم حضور پیدا میکنند، آن بیان دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام است که در صحبت رهبر معظم انقلاب هم اشاره شد که وقتی حضور رخ داد، حجت تمام میشود. خداوند بر عالمان و دانایان این تعهد را گرفته که عمل کنند، امّا شرطش همراهی است. باید به این نکته توجه داشته باشیم به مقداری که مردم حضور دارند، امکان تحقق وجود دارد.
زمانی که حضرت علی علیه السلام خلافت را تشکیل میدهند، حضور و همراهی نیست، امّا وقتی مردم آمدند و حضور رخ داد، به همان مقدار امام حضور به هم میرساند. در مقطعی که امیرالمؤمنین علیهالسلام قدرت را در دست دارد و عمل میکند، جامعه حضور بههمرسانده، امّا جامعه ایشان را بهعنوان خلیفه میبیند و از ایشان توقع دارد که در محدودهی خلافت پیشینیان عمل کند. وقتی جامعه تحمل رأی امام را ندارد، امام از اظهار آن به جامعه ابا میکند و تا جایی که جامعه کشش دارد با آنها همراهی میکند، چراکه حضور رخ داده، ولی در همان حد خودش. لذا، جمهوری اسلامی از جهت اسلامیت هر قدمی را که برمیدارد، در چهارچوب اسلام برمیدارد؛ امّا برای تحققش همراهی مردم لازم است و مردم سرمایهی نظام هستند، البته این سرمایه حصولی نیست، تحصیلی است؛ یعنی باید تلاش و کوشش و اظهار و آگاهیبخشی کرد. باید جلوی اغوائات را گرفت. لذا، نشر علم و آگاهی و تبلیغ و دعوت عملی و زبانی و لسانی در جای خودش است. امام هم این کار را کرد و در زیست و زندگی خودش برای انجام مسئولیت و تحقق نظامی اسلامی به این مسئله توجه داشت و تئوری جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر را مطرح کرد.
مقام معظم رهبری این مسئله را بهعنوان مردمسالاری دینی تأکید دارند؛ چرا؟ برای اینکه با دموکراسی مرزش مشخص شود. دموکراسی از ترکیب دو واژه دموس (تودهی عوام) و کراتوس (قدرت) تشکیل شده؛ در دموکراسی مشروعیت به یک امری که ذات، حقیقت، مقصد و منتهایی داشته باشد متکی نیست، بلکه مشروعیت به ارادهی آدمیانی برمیگردد که اکنون هستند؛ یعنی مردم هم مقوم مقبولیت، تحقق و واقعیتاند و هم حقیقت هم همان چیزی است که اینجا محقق میشود؛ امّا در مردم سالاری دینی، مشروعیت منطق، معرفت، تفکر، تدبّر و مسئولیت خودش را دارد. تحققش با بسط حقیقت در ذهن و اندیشه و عمل مردم است. آن ویژگی که در حضرت امام رحمة الله علیه بود، زمانآگاهی و بصیرتی بود که نسبت به فرهنگ دینی مردم داشت و توانست این ارتباط را برقرار کند و این حکومت را با عنوان جمهوری اسلامی تئوریزه کرد و بر روی هر دو عنصر دست گذاشت.
منبع: khamenei.ir
پاسخ از حجت الاسلام دکتر حمید پارسانیا، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی:
قوت و قدرت انقلاب در ارتباط با قدرتهای مسلّط جهانی و سلطهی موجود تأمین نشد، ولی حرکتهای انقلابی قبلی بهگونهای جایگاه خودشان را در این قدرتها تعیین میکردند؛ امّا در انقلاب اسلامی قدرت به حضور مردم بود. این ارتباط با حضور مردم بهلحاظ نظری در بُعد فرهنگ انقلاب معرفتی انقلاب مورد توجه و نظر بود؛ یعنی اگر حضور و نفوذ اسلام را در زیست مردم نداشتیم و یا اسلام به مشارکت و حضور مردم دعوت نمیکرد، یا اسلام خود داعیههای اجتماعی، فرهنگی و تاریخی نمیداشت و یا اگر میداشت از مردم نمیخواست که این حضور را داشته باشند، این ارتباط برقرار نمیشد. لذا، این ریشه در آموزههای اسلام هم وجود دارد. اسلام بهحسب ذات خود یک دین اجتماعی است، چراکه دین بهحسب ذات خود نمیتواند اجتماعی نباشد؛ یعنی کانون باور و معرفت دینی سکولار نیست و به یک هستی مقدس در عالم، باور دارد. در نتیجه این جهان بهصورت آیت و نشانهی آن حقیقت مقدس قرار میگیرد.کسی که معرفت و رویکرد دینی به عالم و آدم دارد، نمیتواند بخشی از زیست و زندگی خود را در خارج از این معرفت معنا کند؛ حتی اگر بخواهد حضور سیاسی فعال نداشته باشد، عدم حضور سیاسی فعالش هم باید توجیه و تفسیر داشته باشد. به همین دلیل تا هنگامی که فرهنگ دینی حضور جدی در جهان داشته باشد، -غیر از جهان مدرن که نوعاً این مسئله بود- اقتدارهای سیاسی خودشان را توجیه دینی میکردند؛ چون نگاه دینی این را میطلبید.
رهبر معظم انقلاب پیشتر در تحلیل تاریخ پیرامون این مطلب بیان کرده اند که بعد از رسول اکرم صلّی الله علیه و آله، خلفای بعدی بهرغم همهی اختلافات، هیچکدام سیاستهای خودشان را غیردینی توجیه نمیکردند و خودشان را خلیفهی رسولاللّه میدانستند. این اقتضای نگاه دینی به عالم است، حتی در جهان مسیحیت هم اینگونه بود. حضور نگاه معنوی اینچنین بود که اگر میخواستند در عرصهی سیاست دخالت نکنند، میگفتند این مسیح است که میگوید اگر بر این گونهی تو سیلی زدند، آن گونه را هم بیاور؛ یعنی یک تحریف دینی باید در این امر رخ میداد. البته اقتضاء باور دینی این است که عرصههای مختلف زیست نسبتش را با آن حقیقت قدسی و الهی مشخص کند و بعد اسلام بهعنوان یک دین الهی این نسبت را بهگونهای با شعارهای خودش شفاف کند. دین هم این مسائل را روشن کرده است. دفاع از عدالت، حساسبودن نسبت به همنوعان و دیگران، حلقههای ارتباطی انسانی عام یا اسلامی و یا پیوندهای عاطفی و خانوادگی در حلقههای مختلف همه هویت دینی دارد و تفسیر دینی میشود. مدارای اجتماعی با دیگران هم در جای خودش یک صورت و معنای دینی پیدا میکند. در واقع امام خمینی رحمة الله علیه از ظرفیت نگاه دینی در اسلام و ایران استفاده کرد و با مردم ارتباط برقرار کرد.
در نگاه دینی همهی هستی تکویناً و تشریعاً بهسوی خداست؛ یعنی نظام زیست و زندگی با ارادهی تشریعی خداوند تعیین میشود، هرچند که این ارادهی تشریعی را عقل و وحی تشخیص میدهد. عقل هم حجت خداوند برای این مسئله است، ولی همهی امور از جمله مشروعیت زیست به او باز میگردد. لذا، اسلامیت مشروعیت نظام را تأمین میکند؛ امّا در درون همین اندیشهی دینی به این نکته توجه داده میشود که زندگی فردی و اجتماعی انسانها جز از مسیر اراده و رویکرد انسانها تحقق پیدا نمیکند. گرچه مشروعیت بنا به حق سبحانه و تعالی است، ولی واقعیت این مسئله تنها با حضور مردم است. لذا، اگر کسی بهدنبال آن است که دین را در عرصهی زیست و زندگی قوام ببخشد یا به قوام دین کمک کند، نمیتواند مردم را نادیده بگیرد. باید تبلیغ خودش را داشته باشد و به این عنصر تکوینی که خداوند در زیست و زندگی مردم حضور دارد، توجه کند؛ یعنی ارادهی مردم برای رویآوردن و اهمیتدادن به این مسئله و پارامتر است. اگر مردم روی نیاوردند، بدانید که در وسع شما نیست که اقامهی دین کنید.
درواقع دین بهلحاظ تحقق نه بهلحاظ مشروعیت در آموزههای دینی به حضور مردم بستگی دارد. این بیان حضرت علی علیه السلام خطاب به مالک اشتر است که میفرمایند: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّینِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِینَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّه»؛ عموم مردم عماد دیناند. اگر نماز عمود الدین است، حضور مردم هم عماد دین است. عماد یک ظرفیتی و نکتهای بیش از عمود دارد. قوام دین روی حضور مردم است. لذا، انبیاء در قدم اوّل تبلیغ و فراخوان و دعوت مردم را دارند. وقتی که مردم نیایند انبیاء هم آنچه را که میخواهند محقق نمیشود. امیرالمؤمنین علیه السلام آنچه را که به مالک اشتر بیان میکند در درون خلافت است. وقتی مردم حضور پیدا میکنند، آن بیان دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام است که در صحبت رهبر معظم انقلاب هم اشاره شد که وقتی حضور رخ داد، حجت تمام میشود. خداوند بر عالمان و دانایان این تعهد را گرفته که عمل کنند، امّا شرطش همراهی است. باید به این نکته توجه داشته باشیم به مقداری که مردم حضور دارند، امکان تحقق وجود دارد.
زمانی که حضرت علی علیه السلام خلافت را تشکیل میدهند، حضور و همراهی نیست، امّا وقتی مردم آمدند و حضور رخ داد، به همان مقدار امام حضور به هم میرساند. در مقطعی که امیرالمؤمنین علیهالسلام قدرت را در دست دارد و عمل میکند، جامعه حضور بههمرسانده، امّا جامعه ایشان را بهعنوان خلیفه میبیند و از ایشان توقع دارد که در محدودهی خلافت پیشینیان عمل کند. وقتی جامعه تحمل رأی امام را ندارد، امام از اظهار آن به جامعه ابا میکند و تا جایی که جامعه کشش دارد با آنها همراهی میکند، چراکه حضور رخ داده، ولی در همان حد خودش. لذا، جمهوری اسلامی از جهت اسلامیت هر قدمی را که برمیدارد، در چهارچوب اسلام برمیدارد؛ امّا برای تحققش همراهی مردم لازم است و مردم سرمایهی نظام هستند، البته این سرمایه حصولی نیست، تحصیلی است؛ یعنی باید تلاش و کوشش و اظهار و آگاهیبخشی کرد. باید جلوی اغوائات را گرفت. لذا، نشر علم و آگاهی و تبلیغ و دعوت عملی و زبانی و لسانی در جای خودش است. امام هم این کار را کرد و در زیست و زندگی خودش برای انجام مسئولیت و تحقق نظامی اسلامی به این مسئله توجه داشت و تئوری جمهوری اسلامی نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر را مطرح کرد.
مقام معظم رهبری این مسئله را بهعنوان مردمسالاری دینی تأکید دارند؛ چرا؟ برای اینکه با دموکراسی مرزش مشخص شود. دموکراسی از ترکیب دو واژه دموس (تودهی عوام) و کراتوس (قدرت) تشکیل شده؛ در دموکراسی مشروعیت به یک امری که ذات، حقیقت، مقصد و منتهایی داشته باشد متکی نیست، بلکه مشروعیت به ارادهی آدمیانی برمیگردد که اکنون هستند؛ یعنی مردم هم مقوم مقبولیت، تحقق و واقعیتاند و هم حقیقت هم همان چیزی است که اینجا محقق میشود؛ امّا در مردم سالاری دینی، مشروعیت منطق، معرفت، تفکر، تدبّر و مسئولیت خودش را دارد. تحققش با بسط حقیقت در ذهن و اندیشه و عمل مردم است. آن ویژگی که در حضرت امام رحمة الله علیه بود، زمانآگاهی و بصیرتی بود که نسبت به فرهنگ دینی مردم داشت و توانست این ارتباط را برقرار کند و این حکومت را با عنوان جمهوری اسلامی تئوریزه کرد و بر روی هر دو عنصر دست گذاشت.
منبع: khamenei.ir