The current route :
دشمنان مهدی (عج): شکست پیمانشکنان، فتح بدون جنگ و طلوع عدالت جهانی
فرصتها، آسیبها و چالشهای امنیتی کولبری
بهترین زمان سال برای قلمه زدن
غذاهای محلی مشهد؛ آشنایی با غذاهای سنتی مشهد
بیمه عمر شامل چه نوع فوتی می شود؟
"امام زمان (عج) در بیتالمقدس: چه میکند، چرا میآید، و چه تغییری ایجاد میکند؟"
طاهر خوشنویس تبریزی کاتب بسیاری از قرآنهای چاپی، نهجالبلاغه، کتابهای دعا
محمد طالب آملی شاعر بزرگ پارسی و استادی مسلم در نوشتن انواع خطوط ایرانی
ایمان زنده: درسهای اخلاقی از امام حسن عسکری علیهالسّلام
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 1؛ ماده 3: «مفاهیم»
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
پیش شماره شهر های استان گیلان
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
تاریخ تولد امام زمان(عج)
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
پیش شماره شهر های استان تهران

وصايا
ابدال عرب. از ابدال عرب است. به جوان مردي يکّه است. کيست که فخر عرب است و مظلوم جهاني؟! اين ها با هم نمي شود. نمي شود جمع شان کرد و گفت يکي از ابدال عرب! از پهلوانِ پهلوانان عرب... و حالا يکّه و تنها!...

مارهاي زير درخت سنجد
مادرم مي گفت: «نزديک درختهاي سنجد نروي که مار دارد!» او تقريباً هر روز اين گفته اش را تکرار مي کرد. در نتيجه، مار و درختهاي سنجد در ذهن من با همديگر تاب خورده و گره شده بودند.
در دهکده مان، آن سوي رودخانه...

عاشق مثل مادر
طوري خيره نگاهم کرد که تکان خوردم. حس کردم انگار از گل آفتابگردان پرسيده ام؛ با خورشيد و آفتاب ميانه اي دارد يا نه.مادرگريه مي کرد نه! خنديد. خنده اش آخر عاشقي بود، من اگر عشقي هم ديده بودم عشق مادرم بود...

لحظه هاي نوراني
خسته بود و عصبي به نظر مي رسيد. حوصله ي انجام هيچ کاري رانداشت. گرما کلافه اش کرده بود. احساس خفگي مي کرد. پرده ها را کنار زد. زمستان کم کم از راه مي رسيد؛ اما هوا،گرماي يک روز تابستاني را داشت. پنجره...

سقف همه ي ويلاها نيلي بود
هميشه که نبايد دليل داشته باشد؛ اما آن روز دليل داشت. اصلن آن مسافرت و آن مرخصي گرفتن، همه بهانه بود. پدرم آدم عجيبي است. شايد بهتر باشد بگويم پدرم آدم خوب عجيبي است. هميشه حواسش به همه چيز و همه کس هست....

داستان هاي کوتاه
رودخانه در بستر خويش روان بود و دکتر حواسش به توري بود که در آب فرو مي رفت و ماهي ها با ديدن آن به دنبال راه فراري بودند که فکري لبخند برلب هايش نشاند و تور را کشيد و چشم به آن سوي رود دوخت و با ديدن کوههاي...

حالا وقتش رسيده
همه چيز آماده بود که تنها باشد؛ بايد داستانش را تمام مي کرد و به چاپ مي رساند؛ بايد تمام مي شد. پايان داستان برايش مهم بود اگر آن پاياني که خودش فکر مي کرد، يعني همان واقعيت باشد، نه...نه کاغذش را پاره...

شترديدي،نديدي
ضربالمثل شترديدي،نديدي!را وقتي به كار ميبرند كه بخواهند به كسي بگويند كه از اتفاق يا رازي كه باخبرشده،با ديگران سخن نگويد و اظهاربياطلاعي كند تا دچار دردسر وگرفتاري نشود؛اما ماجرايي كه باعث به وجودآمدن...

كاش او را ميديدم
هنوز هم بعد از گذشت سالها ازآن اتفاق عجيب،تمام صحنههاي آن روز برايم تازه است.انگارهمين يك سال پيش برايم اتفاق افتاده است:دختري 14 ساله بودم.تازه پا به دوران عجيب و پر نشاط نوجواني گذاشته بودم. پرشور...

محتسب واقعي(1)
مشاوراعظم براي چندمين بارگفت:«متوجه شديد چي گفتم قربان؟ اين خواجه احسان دارد براي ما خطرناك ميشود.»
والي به پسربچهاي كه كنارش ايستاده بود اشاره كرد تا بادش بزند. بعد جرعهاي شربت خنك نوشيد وگفت: «از...