The current route :
کمالالدین حسین حافظ هروی خوشنویس صاحبنام دوره صفوی
چاندرا بهان برهمن منشی و خوشنویس ممتاز هندوی پارسیگوی سده یازدهم هجری در هند
جمالای شیرازی خوشنویس صاحبنام ایران و هند در سده یازدهم هجری
فتحاللهخان جلالی خوشنویس و نستعلیقنویس صاحب نام اواخر دوران قاجار در اصفهان
هر آنچه باید درباره ریزپرنده ها بدانید
انسان مصنوعی با هوش مصنوعی
کلبه چوبی یا ویلا استخردار؟ راهنمای رزرو ویلا در شمال
اسماعیل جلایر نقاش و نستعلیق نویس دوره ناصری
محمد ابراهیم تهرانی خوشنویس و نستعلیقنویس قرن سیزدهم
برادری دینی عامل رشد جامعه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چرا ابراهیم بن مالک اشتر به کمک امام حسین(ع) نیامد؟
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن دعای علقمه برای گرفتن حاجت
پیش شماره شهر های استان گیلان

قصه های حسنی (درد سر)
تازه در کتابخانه را باز کرده بودم. پنج شش نفری پشت میزها نشسته بودند که سر وکلهاش پیدا شد. آرام و بی سر و صدا بیسلام و احوالپرسی، با یک بغل کتاب از جلویم گذشت و پشت میز گوشه کتابخانه نشست.

سرنخ (قسمت دوم)
در قسمت قبل خواندیم که امیر و پسر عمهاش برای خرید نان از خانه بیرون رفته بودند که متوجه شدند شیشهی ماشین پدر امیر شکسته است. این موضوع توجه آنها را به خود جلب کرد و در صدد پیدا کردن مجرم برآمدند. آن...

یک کم دیگه بخوابم
صدای مامان تو گوشم می پیچد: «بلندشو دیگه دختر، آخه تا کی قراه بخوابی؟ یک نگاه به آسمون بنداز، هوا داره تاریک میشه، بلند شو دیگه...»
ملافه را روی سرم می کشم قلتی می زنم و چشم هایم را روی هم فشار...

آرزوهای سوسکی
بچه سوسکه وایساده بود جلو آینه و با چاله چوله های صورتش ور می رفت. ننه اش اومد و گفت:« ذلیل شده انقدر اونجا وای نسا! آخر یه دمپایی نثارت می کنن ها!»

عدالت سوسکی
یکی بود که اون یکی یه سوسکه بود. سوسکه طلایی بود، موهای بلند داشت با دست و پای کشیده. خلاصه توی سوسکا خیلی خوشگل بود. مامانش از بچگی هی قوربون صدقه اش می رفت،

یک درس تاریخی
روزی سید جمال الدین اسد آبادی در حضور سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی نشسته بود و بادانه های تسبیح خود بازی می کرد. وقتی از محضر سلطان خارج شد،

شهردار بی سواد
وقتی کریم آقاخان شهردار تهران بود، از دربار نامه ای به وی رسید. مبنی بر این که مطالب ضد و نقیضی در باره فلان موضوع به ما می رسد. لازم است درباره صحت و سقم آن اطلاع لازم بدهید.

بهشت شکموها
ملانصرالدین وارد دکان شیرینی فروشی شد، دولپی و با کمال عجله مشغول خوردن زولبیا شد. قناد برای بیرون کردن او چوب برداشت و او را کتک زد.

فرصت تمام شده!
شخصی با دوست خود وارد قهوه خانه گشت و مشغول صحبت شدند. پیش خدمت جلو آمد. گفت: «چه میل دارید؟»

تنبیه گاو
روزی شخصی گوساله چند روزهای را به چرا برد. گوساله به محض اینکه افسارش رها شد، شروع کرد به دویدن. آن شخص به هر مکافاتی بود، گوساله را گرفت و به طویله برگرداند