0
The current route :
لب‌های تو مگر چقدر سنگ خورده است راه کوفه و شام

لب‌های تو مگر چقدر سنگ خورده است

لب‌های تو مگر چقدر سنگ خورده است؟ قاری من ، چقدر صدایت عوض شده تشریف تو به دست همه سنگ داده است اوضاع شهر کوفه برایت عوض شده تو آن حسین لحظه گودال نیستی بالای نیزه حال و هوایت عوض شده
قافله را بین شام می‌بینم راه کوفه و شام

قافله را بین شام می‌بینم

عبور قافله را بین شام می‌بینم و در حوالی آن ازدحام می‌بینم مگر چه چیز تماشایی است در اینجا حضور این همه فرد بنام می‌بینم کجاست؟ شهر یهود است یا دیار کفر
سصوت قرآن تو صبرم را ربود راه کوفه و شام

سصوت قرآن تو صبرم را ربود

صوت قرآن تو صبرم را ربود از دل ، حسین زآن سبب سر را زدم بر چوبه محمل ، حسین من ز طفلی بر سر دوش نبی دیدم تو را از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل ، حسین این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمه
شام یعنی راه کوفه و شام

شام یعنی

شام یعنی انتهای خستگی شهر آزار خدای خستگی شام یعنی گوشه ویرانه‌ها مدفن شمع و گل و پروانه‌ها شام تسکین دل شیطان بود زینت سر نیزه‌اش قرآن بود
سر می‌آورد راه کوفه و شام

سر می‌آورد

با این شتاب فكر كنم سر می‌آورد! با این شتاب ، حوصله را سر می‌آورد می‌تازد و غنیمت جنگ غروب را از چنگ سی هزار نفر ، درمی‌آورد حس می‌كنم كه داخل خورجین غصبی‌اش
سخن از زینب و دروازه شام راه کوفه و شام

سخن از زینب و دروازه شام

هر جا سخن از زینب و دروازه شام است ساکت به تماشا منشینید حرام است دستی که به سر می‌زنی از این غم عظمی یادآور فرق سر و سنگ لب بام است یک سر به به سر نیزه عیان است ببینید
رأس حسین را بریده‌ای راه کوفه و شام

رأس حسین را بریده‌ای

اندر سریر ناز تو خوش آرمیده‌ای شادی از آنکه رأس حسین را بریده‌ای مسرور و شاد و خرم و خندان به‌روی تخت بنشین کنون که خوب به‌ مطلب رسیده‌ای جاداده‌ای به پرده زنان خود ای لعین خرّم دلی که پرده‌ی ایمان دریده‌ای
دلم به تمنای نیزه‌ات راه کوفه و شام

دلم به تمنای نیزه‌ات

پر می‌کشد دلم به تمنای نیزه‌ات دنیای دیگری شده دنیای نیزه‌ات جانی بده دوباره... به من نه به دخترت تا جان نیامده به لبش پای نیزه‌ات ترسانده است فاطمه کوچک تو را
دستان باد موی تو را شانه می‌کند راه کوفه و شام

دستان باد موی تو را شانه می‌کند

دستان باد موی تو را شانه می‌کند خون بر دل پیاله و پیمانه می‌کند از داغ جانگداز جبین شکسته‌ات زخمی عمیق بر جگرم خانه می‌کند رگ‌های حنجر تو به گودال گوییا
خیر مقدم راه کوفه و شام

خیر مقدم

مردم که روی ماه تو بر هم نشان دهند چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند زخمی بود که بر تن مجروح من رسد با هر اشاره‌ای که سرت را نشان دهند ای سر چنین که بر سر نی جلوه‌گر شدی