The current route :
سعدی شیرازی
آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد
آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد شاعر : سعدي الحق آراسته خلقي و جمالي دارد آن که بر نسترن از غاليه خالي دارد کس ندانم که در آن کوي مجالي دارد درد دل پيش که گويم که بجز...
سعدی شیرازی
هر آن ناظر که منظوري ندارد
هر آن ناظر که منظوري ندارد شاعر : سعدي چراغ دولتش نوري ندارد هر آن ناظر که منظوري ندارد که ميل امروز با حوري ندارد چه کار اندر بهشت آن مدعي را که پنهان شوق مذکوري...
سعدی شیرازی
مگر نسيم سحر بوي يار من دارد
مگر نسيم سحر بوي يار من دارد شاعر : سعدي که راحت دل اميدوار من دارد مگر نسيم سحر بوي يار من دارد مگر شمايل قد نگار من دارد به پاي سرو درافتادهاند لاله و گل زمام خاطر...
سعدی شیرازی
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد شاعر : سعدي جوابش تلخ و پنداري شکر زير زبان دارد غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد به نقد اندر بهشتست آن که ياري مهربان دارد...
سعدی شیرازی
جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را
جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را شاعر : سعدي که ترک خويش گرفت از جفا چه غم دارد جفا و هر چه تواني بکن که سعدي را اگر چراغ بميرد صبا چه غم دارد تو را ز حال پريشان ما چه...
سعدی شیرازی
کس اين کند که دل از يار خويش بردارد
کس اين کند که دل از يار خويش بردارد شاعر : سعدي مگر کسي که دل از سنگ سختتر دارد کس اين کند که دل از يار خويش بردارد دروغ گفت گر از خويشتن خبر دارد که گفت من خبري دارم...
سعدی شیرازی
گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد
گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد شاعر : سعدي کمند شوق کشانم به صلح بازآرد گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد اسير عشق چه تاب شب دراز آرد ز درد عشق تو دوشم اميد صبح نبود ...
سعدی شیرازی
هر که چيزي دوست دارد جان و دل بر وي گمارد
هر که چيزي دوست دارد جان و دل بر وي گمارد شاعر : سعدي هر که محرابش تو باشي سر ز خلوت برنيارد هر که چيزي دوست دارد جان و دل بر وي گمارد کان که در پاي تو ميرد جان به شيريني...
سعدی شیرازی
که ميرود به شفاعت که دوست بازآرد
که ميرود به شفاعت که دوست بازآرد شاعر : سعدي که عيش خلوت بي او کدورتي دارد که ميرود به شفاعت که دوست بازآرد مگر نسيم صبا کاين پيام بگذارد که را مجال سخن گفتنست به حضرت...
سعدی شیرازی
ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد
ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد شاعر : سعدي ابري که در بيابان بر تشنهاي ببارد ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد پيغام وصل جانان پيوند روح دارد اي بوي آشنايي دانستم از...