The current route :
سعدی شیرازی
سر تسليم نهاديم به حکم و رايت
سر تسليم نهاديم به حکم و رايت شاعر : سعدي تا چه انديشه کند راي جهان آرايت سر تسليم نهاديم به حکم و رايت کس ديگر نتواند که بگيرد جايت تو به هر جا که فرود آمدي و خيمه زدي...
سعدی شیرازی
بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت
بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت شاعر : سعدي به شرط آن که نگوييم از آن چه رفت حکايت بيا که نوبت صلحست و دوستي و عنايت قضاي عشق درآمد بدوخت چشم درايت بر اين يکي شده بودم...
سعدی شیرازی
گر جان طلبي فداي جانت
گر جان طلبي فداي جانت شاعر : سعدي سهلست جواب امتحانت گر جان طلبي فداي جانت يک موي به هر که در جهانت سوگند به جانت ار فروشم کس نيست که نيست مهربانت با آن که تو مهر...
سعدی شیرازی
خوش ميروي به تنها تنها فداي جانت
خوش ميروي به تنها تنها فداي جانت شاعر : سعدي مدهوش ميگذاري ياران مهربانت خوش ميروي به تنها تنها فداي جانت وز حسن خود بماند انگشت در دهانت آيينهاي طلب کن تا روي...
سعدی شیرازی
چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت
چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت شاعر : سعدي آه اگر چون کمرم دست رسيدي به ميانت چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت تو نه آني که دگر کس بنشيند به مکانت در دلم هيچ نيايد...
سعدی شیرازی
چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت
چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت شاعر : سعدي ضرورتست چو گوي احتمال چوگانت چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت به دوستي که نخواهم شکست پيمانت به راستي که نخواهم بريدن از تو اميد...
سعدی شیرازی
جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت
جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت شاعر : سعدي مويي نفروشم به همه ملک جهانت جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت تو خود شکري يا عسلست آب دهانت شيرينتر از اين لب نشيندم که سخن...
سعدی شیرازی
اي جان خردمندان گوي خم چوگانت
اي جان خردمندان گوي خم چوگانت شاعر : سعدي بيرون نرود گويي کافتاد به ميدانت اي جان خردمندان گوي خم چوگانت سر برنکند خورشيد الا ز گريبانت روز همه سر برکرد از کوه و شب ما...
سعدی شیرازی
آفرين خداي بر جانت
آفرين خداي بر جانت شاعر : سعدي که چه شيرين لبست و دندانت آفرين خداي بر جانت گو ببين در چه زنخدانت هر که را گم شدست يوسف دل مگر از چشمهاي فتانت فتنه در پارس بر...
سعدی شیرازی
اي که رحمت مينيايد بر منت
اي که رحمت مينيايد بر منت شاعر : سعدي آفرين بر جان و رحمت بر تنت اي که رحمت مينيايد بر منت يا سخن يا آمدن يا رفتنت قامتت گويم که دلبندست و خوب کاندرآيد بامداد از...