گواهي طوطي ها
و کساني که مرتکب اعمال بد شده اند، به قدر همان اعمال مجازات شوند و به خواري و رسوايي درافتند و هيچ چيز نمي تواند آنها را از مجازات خدا نگهدارد....
Tuesday, October 4, 2011
ديده بان
"ديده بان" داستاني است که من و استنلي کوبريک،"2011: يک اديسه فضايي" را بر پايه آن بنا نهاديم. سال ها پس از اين که اين داستان منتشر شد، تعدادي...
Monday, October 3, 2011
نقشه عجيب
داستان هاي انتخابي آلفرد هيچکاک دکتر وبستر بلند شد و گفت: - از من کاري بر نميايد... مدتيه که مرده. کاراگاه فوکس به جسد مردي که روي زمين افتاده...
Sunday, October 2, 2011
پايکوبي واژه ها
بررسي تطبيقي ريتم و مضمون در ادبيات داستان هاي زيادي هستند که دوستشان داريم و داستان هايي که بر ما تاثير گذاشته اند اما تعداد کمي از آنها را...
Sunday, October 2, 2011
جاده
باران تندي در بعدازظهر بر فراز دره مي باريد، شاخه هاي ذرت را در زمين هاي شخم زده پاي کوه نوازش مي کرد و بر علف هاي خشک شده روي سقف کلبه ضربه...
Sunday, October 2, 2011
خواستگار
ــ داماد چطور آدميه؟ پسر خوبي هست؟ ــ خدا سودابه رو خيلي دوست داشته! مي گه دو تا خونه داره؛ يکي توي زعفران آباد، يکي دولت شهر. ــ عجب! خود...
Sunday, October 2, 2011
هديه ولنتاين
صندلي ها را عقب مي کشيم و رو به روي هم مي نشينيم. اينجا را به خاطر سنتي بودنش خيلي دوست داري اما من به خاطر شدت دود ــ آن قدر که همه چيز را تار...
Sunday, October 2, 2011
حسود
برداشتي آزاد از آيات 27 تا 31 سوره مائده ظاهراً زير بار نرفته بود که برادرش جانشين بشود و ادعا کرده بود که لياقتش بيشتر از اوست. به همين دليل...
Sunday, October 2, 2011
بازي آخر
اتوبوس نگه داشت، شاگرد شوفر، زوري به صدايش داد و گفت: «يک ربع نماز، نهار و دستشويي». مرد چاقي که ظاهري اتو کشيده و شيک داشت و همان جلوي اتوبوس...
Sunday, October 2, 2011
شکلاتش را که خاکي شده بود آن قدر شست تا تمام شد!
بنا به درخواست نويسنده رسم الخط اثر تغيير نکرده است پشت ميزي که رو به پنجره ي بزرگ اتاقش گذاشته بودند، پنجره اي که رو به ارتفاعات پوشيده از...
Sunday, October 2, 2011
آن سه يوسف
تو که اهل نماز نبودي مرد. جانت درمي آمد اگر براي رفع و رجوع کاري يا بلايي از خدايت کمک بخواهي. چه نعمتي است فراموشي. چه حال خوشي دارد وقتي که...
Sunday, October 2, 2011
راه بي برگشت
ماجراي يک سفر نه چندان قانوني به عراق با پاي پياده سردار قديمي جنگ که حالا شده معاون يک سازمان کارخانه ساز توسعه نيشکر، با پسرش و رفقاي پسرش...
Sunday, October 2, 2011
فرشته هاي بدون بال
اگر زندگي را به دانشگاهي تشبيه كنيم، ما دانشجوياني هستيم كه دوره ها و ترم هاي مختلفي را از اين دانشگاه به طور تجربي مي آموزيم و رشد مي كنيم....
Monday, September 26, 2011
خياط زيرک و شرط بندي جوان ترک
آورده اند که در زمان هاي قديم، خياطي زندگي مي کرد که هميشه مقداري از پارچه هايي که مردم براي دوختن لباس به او مي دادند، مي دزديد. اگر چه همه...
Tuesday, September 20, 2011
نوبت من آمد
مقتل نويسي (به معناي روايت مقدمات و جزييات واقعه کربلا) کمابيش تاريخي به قدمت خود اين واقعه دارد. مورخان قديمي ترين مقتل را به ابي مخنف (متوفي...
Thursday, September 15, 2011
مساله با خانم بلين
خانم پامر داشت مي مرد. خودش و بقيه ساکنين منزل هيچ ترديدي در اين باره نداشتند. تعداد ساکنين خانه در ده روز گذشته از دو نفر -خانم پامر و خدمتکارش...
Thursday, September 15, 2011
زير آسمان پاريس
در چهل و يک سالگي دوباره دارم به مدرسه برمي گردم و بايد خودم را همان چيزي تصورکنم که کتاب درسي فرانسه ام اسمش را گذاشته است «يک شکوفه نورسيده»....
Thursday, September 15, 2011
آسانسور
اليونورا دختري اومبريايي بود که زن دربان به خانواده آگوستيني معرفي کرده بود. خانواده آگوستيني در طبقه اول آپارتمان زندگي مي کردند و با اينکه...
Thursday, September 15, 2011
پاييدن مور بي مملکت
.... مي افتد. دوباره آدرس را نگاه مي کند، از قرنيز شروع مي کند، مي کشد خودش را بالا... به ته قاشقي هاي سرنبش ديوار نرسيده .. مي افتد. آدرس را...
Thursday, September 15, 2011
آتش
سه سال پيش سفري داشتم به کردستان عراق. کار ما نصب چراغ هاي بين راهي و علائم رانندگي بود. در آن سفر بلدچي کردي ما را همراهي مي کرد. طي مدتي که...
Thursday, September 15, 2011