بوي خوش
لرزشهاي آرام اتوبوس نمي توانست او را از حال و هوايش بيرون بياورد.خودش هم نمي دانست چه حالي دارد.نمي دانست که از دوري مدينه ناراحت است يا به نزديکي...
Saturday, February 4, 2012
شب چلّه و مادر بزرگ
وقتي وارد خونه بابا بزرگ شدم و پا به درون اتاق گذاشتم، از حيرت خشکم زد و از تعجب دهانم باز ماند.‌ هاج و واج مانده بودم چه کار کنم؟ زل زده و محو...
Wednesday, January 25, 2012
آن شب قدري که گويند اهل خلوت...
رمضان سيماي دِه را تا اندازه اي تغيير مي داد، و در زندگي ما نيز تأثير مي نهاد: سير کار کندتر مي شد، افراد بيکار و منتظر- منتظر گذشتن وقت- بيشتر...
Saturday, January 7, 2012
روایتی خواندنی از جنگاوری حضرت عباس(ع) در ۱۳سالگی
ابوشعثا گفت: اهل شام مرا حریف هزار سوار می‌دانند، دون شان من است جنگ تن به تن با این یکه سوار. اما یکی از پسران هفتگانه‌ام را می‌فرستم تا سرش...
Sunday, December 25, 2011
یک روز بارونی
توی این روزهای بارانی اخیر منتظر تاکسی موندن واقعا خیلی سخته مخصوصا وقتی راننده ها هم بی انصافی به خرج داده و از جابجایی مسافر به صورت عادی خودداری...
Wednesday, December 21, 2011
آن مرد در برفک آمد(2)
کلاس چهارم دبستان، وقتي کاوه بديعي به عنوان بدترين فوتبالبست کلاس، پشت يک ضربه پنالتي قرار گرفت. چشم هايش را بست وتوپ را جلوي چشم هاي از حدقه...
Monday, December 19, 2011
آن مرد در برفک آمد(1)
34 سالش است.در يک شرکت کار مهندسي مي کند.از طاس شدن، شکم آوردن و 40سالگي مي ترسد. ازمسواک زدن بدش مي آيد. هرغذايي را بانان مي خورد. جوجه کباب...
Monday, December 19, 2011
طرحي براي يك فيلم كوتاه
پيراهن نو و گل منگلي پوشيده بود، اشاره مي كرد به مستراح عمومي. پيرشده بود و لبخند ساده و مهرباني روي لب هايش بود. مردم دسته دسته با رخت هاي نو...
Thursday, December 15, 2011
شب عيد با يك چمدان اسكناس
عيدهاي گذشته....وقتي مي گويم «گذشته» يعني خيلي دورها، دورتر از ديروز و پريروز...شايد نيم قرن پيش، شايد هم بيش تر...آن عيدها، هوا هم يك جور ديگري...
Thursday, December 15, 2011
جلوي سينماي عيد...
نامه ات رسيد و خيلي ممنون. جلوترش ماجراي سير و سياحت ات را در خيابان بچگيها خواندم و حظ بردم. ضمناً اين سؤال برايم ايجاد شد كه (مي بخشي) شما...
Thursday, December 15, 2011
بانجي جامپينگ
توي آن هواي بهاري، وسط پارك ايستاده ام. هوا تاريك است و هيچ كس توي پارك نيست. دويدن را بايد قبل از طلوع آفتاب شروع كرد؛ مثل راكي كه قبل از شروع...
Thursday, December 15, 2011
آدم و شيطان
نوبت به خورشيد و ماه که مي رسد، فرمان بر اين است که هر کدام تا زمان معيني در گردش باشند؛ عمري زوال ناپذير و پايان يافتني؛ همچون ديگر مخلوقات....
Tuesday, December 13, 2011
چگونه گذرانديد؟
بيست ساله بودم وخبرنگار سروش نوجوان،براي تهيه گزارش از جشنواره علمي مدرسه فرزانگان به آنجا رفته بودم وهمان جا از من دعوت به کار شد.بعد ناگهان...
Tuesday, December 13, 2011
پيرمردها بگويند سوسن
ريز و مچاله است،آن چنان مختصر که درزيرملافه نازک ديده نمي شود.قفسه سينه اش تنها بخشي است که هنوز يک کمي فضا ميگيرد.باقي،پوستِ کش آمده و تيزي...
Tuesday, December 13, 2011
رويا نويس
بهارکه مي شود نسيم و خنکي مَلَس و گرده هاي گلِ شناور در هوا،انگار اصلا به ريه نمي روند بلکه راهشان راکج مي کنند به طرف قلب دخترها،دخترهايي که...
Tuesday, December 13, 2011
محمود لقبي تازه مي خواهد
خواجه نظام الملک طوسي(408-485 ق)،وزير قدرتمند آلب ارسلان و ملک شاه،در سير الملوک کوشيده است طرحي از انديشه سياسي خود را در قالب اندرز نامه اي...
Tuesday, December 13, 2011
تردستي هاي سينيور
خود جوئل فلينت به کلانتر زنگ زد و گفت همسرم را به قتل رسانده.کلانتر که به ملک دورافتاده پريچل پير رسيد،فلينت دم در منتظر بود.فلينت مال اين طرفها...
Tuesday, December 13, 2011
حوالي خانه من
مي دانم که به عنوان يک تازه کار،داستانم بيشتر شبيه يک حکايت عاميانه است اما اين طور نيست.تخيل پيرو وباز نشسته ام نيازي ندارد که اين داستان را...
Tuesday, December 13, 2011
پايان بازي
من،لتيتيا و الاندا در هواي داغ کنار ريل هاي راه آهن مرکزي مرکزي آرژانتين بازي مي کرديم و اميدواربوديم که مامان و خاله روت بروند سراغ چرت بعد...
Tuesday, December 13, 2011
گياه خپل
تا در را باز کنم و وارد مجتمع شوم،نايلون هاي مرغ و لازانيا سُر مي خورد روي نان هاي باگت و جلو پايم تلنبار مي شوند:»لعنتي!»کليد هم توي قفل گير...
Tuesday, December 13, 2011