چسبيده به آسمان
فرداي روزي که خير الدين در پارک داد وقال مفصلي درباره ملال آوربودن زندگي اش راه انداخت،بعد از خواب جلوي آئينه قدي اتاقش ايستاد، ريش تراشش را...
Tuesday, December 13, 2011
زمان کوچه فرحناز
توي نقشه مي چرخم،کليک کليک.خيابان پور مرادياني مي خوردبه کوچه ظهراب نيا .ظهراب نشنيده ام تا حالا.ظهر به اضافه آب.ظٌهر يا ظَهر؟ادامه آذربايجان...
Tuesday, December 13, 2011
آن چه در باه زيپور نمي دانيم
ساعت از ده و نيم صبح گذشته بود که زن ناگهان يادش آمد امروز تولد شوهرش است.هويج هاي خرد شده روي پيشخوان آشپزخانه بودند و گوشت سينه مرغ توي قابلمه...
Tuesday, December 13, 2011
پايان شب سيه
«لجاره» در سه کنج اتاق چندک زده بود و مدام ورد و افسون مي خواند؛ و هرازگاهي زير چشمي نگاه چندش آوري به من مي دوخت. شايد به اعتقاد خودش دعا مي...
Thursday, December 8, 2011
خالي
«رياست محترم دادگاه ايالتي، قضات گرامي، حضار محترم، همان گونه که طي سخنان قبلي، با ادله و براهين مبرهن به عرض دادگاه رساندم، متهم بعد از راهپيمايي...
Thursday, December 8, 2011
یك گِل دوست بدتر از هزار سنگ دشمن
مردی بود دو دختر داشت خیلی از آنها خوب نگهداری می‌كرد، وسواس داشت كه دخترها چون خوشگلند از خانه كمتر بیرون روند كه چشم اشخاص ناشایست به آنها...
Saturday, November 26, 2011
من مُرده ام
باد به شدت مي وزيد و قطرات درشت باران را به شيشه پنجره ها مي کوفت. گرچه دريا هنوز کاملا طوفاني نشده بود ولي صداي برخورد امواج با ساحل به گوش...
Sunday, November 20, 2011
زن پُر چانه
-عزيزم چي دوست داري برات بيارم؟ چاي يا قهوه؟ چرا در اتاق را بستي؟ صداي راديو خيلي بلند ممکنه اعصاب گوش هات آسيب ببينه... مي دونم فکرت را چي مشغول...
Sunday, November 20, 2011
آيا نويسنده، هنرمند است؟
در ارتباط با نقد داستان يا شعر و به طور کلي نقد ادبيات هنري گاهي سخناني مطرح مي شود که جاي تأمل و تفکر بسيار دارد و داشتن بحث مختصري در اين رابطه...
Sunday, November 6, 2011
سووشون رمان ممتاز فارسي
«سووشون» رماني است تاريخي، سياسي، اجتماعي، به قلم بانوي بزرگ ادبيات داستاني کشور، دکتر «سيمين دانشور»، همسر مرحوم استاد جلال آل احمد، نويسنده...
Sunday, November 6, 2011
نبرد با توپ
کشتي، ملوان، زندگي بر روي آب، ناخدا، جنگ در دريا و ...موضوع هايي است که کم و بيش برايمان آشناست، اما نبرد با توپ، ما را به ياد جنگ هاي دريايي...
Sunday, November 6, 2011
آخرين رمان کلاسيک مشهور جهان
همه ي ما «بينوايان» را با حسي نوستالژيک دوست داريم و گويي نمي توانيم چهره ي کوزت را، که با لباس هايي مندرس مقابل عروسک مورد علاقه اش ايستاده...
Sunday, November 6, 2011
به سوي رستگاري
هوگو در خلق آثارش ( به ويژه بينوايان) تمامي تجربه ي خود از انسان را به کارگرفت و با ديدي تاريخي کوشيد مسائل و مشکلات گريبانگير جامعه اش را به...
Sunday, November 6, 2011
هنوز چيزي براي بخشيدن داري...
وقتي فهميدم سرطان دارم، فقط به مرگ فکر مي کردم. زندگي کردن برايم معنا نداشت. وقتي کنار خانواده ام بودم، حسرت مي خوردم که روزي بايد آنها را ترک...
Saturday, October 29, 2011
او يک فرشته بود...
نتوانم به امور منزل رسيدگي کنم، اما بعدها همين مساله باعث شد که به اصطلاح از اين وضعيت سوء استفاده کرده و تا جايي که مي توانم از مينا در منزل...
Saturday, October 29, 2011
تخم مرغ و ساندويچ
در اين بين، پسري بلند شد و گفت: «من مي خواهم براي بيان راه ابراز عشق، داستاني تعريف کنم. يک روز زن و شوهر جواني که هر دو زيست شناس بودند، طبق...
Tuesday, October 25, 2011
بهشت آن جاست که تو قدم مي زني
با پارچ آبي از سرحوض به اتاق برگشتم. آفتاب طاقباز افتاده روي فرش، به قد در اتاق و همه جا را هاشور سايه روشن زده است. نشستم روي فرش در نور، رو...
Saturday, October 22, 2011
جايزه يک ميلياردي
فقط چند دقيقه از شروع کار روزانه گذشته بود که در بانک باز شد. پيرمردي حدوداً شصت ساله وارد شد. چند سرفه کرد و يک راست سراغ اولين باجه پرداخت...
Monday, October 17, 2011
ماستش را کيسه کرد
در کتاب«امثال و حکم» علامه دهخدا، در توضيح اين ضرب المثل آمده است:«مرعوب شدن» يعني ترسيدن! اين مثل در زماني به کار مي رود که بخواهند بگويند کسي،...
Wednesday, October 5, 2011
در سايه قرآن
استاد حسين انصاريان: در شهر لندن در يک مرکز اسلامي منبر مي رفتم. ساعتي پس از سخنراني من جلسه ديگري از شيعيان عرب بود که گوينده عرب زبان با بلاغتي...
Wednesday, October 5, 2011