The current route :
حقوق اسیران جنگی در اسلام: از قرآن تا سیره معصومین(ع)
چرا لباس ها آب می روند؟
چه کنیم تا ماست خانگی آب نیندازد؟
طرز تهیه ترشی «به» خانگی خوشمزه
طرز تهیه چند غذای خوشمزه با به
موتورسواری بانوان؛ از هیجانطلبی و تهاجم فرهنگی غرب تا چالشهای سبک زندگی اسلامی
چرا از پنجره هواپیما ستاره ها را نمی شود دید؟
علت صدای نویز اسپیکر هنگام زنگ خوردن گوشی چیست؟
چرا رنگ هواپیماها سفید است؟
شهر بدون گدا و فقیر در ایران کجاست و علت آن چیست؟
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
حمامی که تنها با یک شمع گرم می شد
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
مهاجرت حیوانات
چهار زن برگزیده عالم
گناهان حضرت یوسف در قرآن
پیش شماره شهر های استان گیلان
مخترعین معروف و اختراعات آنان

کوه کوتولهها
در روزگاران گذشته یک درخت بود که در آن چند تا مارمولک با هم زندگی میکردند. مارمولکها زبان همدیگر را میفهمیدند و به راحتی با هم صحبت میکردند. روزی یکی از مارمولکها گفت: «من چند شبه که نمیتونم راحت...

جنگل رز
در زمانهای گذشته باغی بود که در آن باغ پر از گلهای رز خوشبو بود و توی یکی از این گلهای رز یک جن زندگی میکرد که همهی خانه و زندگیاش همانجا بود. او آن قدر کوچک بود که آن گل رز برایش یک خانهی بسیار...

گنج طلایی
در گذشتههای دور شهرها برای خودشان تشکیلات عجیبی داشتند. مثلاً در هر شهری یک نفر مأمور میشد که هر اتفاقی افتاد را بلندبلند فریاد بزند. معمولاً این آدمها دو طبل بزرگ دستشان بود که یکی از آنها کمی بزرگتر...

ایب کوچولو و کریستینه کوچولو
در کشور دانمارک یک رودخانه وجود دارد که اسمش گودنا میباشد. گودنا به معنی الهه است و معنی رودخانهی گودنا میشود رودخانهی الهه. یک تپهی بزرگ کنار این رودخانه وجود دارد که از یک جنگل رد میشود و تا دور...

داستانی از یوهنای سالخورده
وقتی باد در میان درختان بید میوزید انگار یک نفر داشت در آنجا آهنگ مینواخت و همراه آن چیزهایی میخواند اما کسی معنی آن کلمات را نمیدانست به جز یک نفر که نامش یوهنای پیر بود. یوهنا پیرزنی بود که از بچگی...

بلبل
در زمانهای قدیم قصری وجود داشت که مال یک پادشاه چینی بود و قصر این پادشاه توی تمام دنیا تک بود. جنس آن قصر از چینی درجهی یک و بسیار زیبا بود. اما افراد باید خیلی مدارا میکردند که مبادا یک وقت آن قصر...

پروانه
توی یک روستای با صفا و خوش آب و هوا پروانهای زندگی میکرد. که از تنهایی خسته شده بود و تصمیم گرفت که دنبال گلها برود و یکی از آنها را برای ازدواج انتخاب کند. او وقتی سراغ خانم گلها رفت همهی آنها را...

فرمانروای ظالم
روزی روزگاری در یک کشور پادشاه ظالمی زندگی میکرد که همهی فکر و ذکرش جنگ و کشت و کشتار بود. او دوست داشت همیشه به مردم ظلم کند و با آنها بجنگد تا یک روز بتواند پادشاه همهی عالم بشود. او دوست داشت وقتی...

دوازده مسافر
هوا خیلی سرد بود. شب آرامی بود و آسمان خدا صاف و ستاره باران. مردمانی هستند که دینشان مسیحی است و عید آنها در زمستان میباشد و در آن شب سرد وقتی که شب عید شروع شد صدای ترق تروقِ ترقهها به هوا بلند شد....

دوندهها
روزی در یک جنگل بزرگ مسابقهی دویی برگزار شد و قرار شد که دو نفر را به عنوان برنده انتخاب کنند. البته به نفر اول جایزهی بهتری میدادند. اما مدت مسابقه یک روز و دو روز نبود بلکه این مسابقه یک سال طول کشیده...