0
The current route :
کوه کوتوله‌ها داستان

کوه کوتوله‌ها

در روزگاران گذشته یک درخت بود که در آن چند تا مارمولک با هم زندگی می‌کردند. مارمولک‌ها زبان همدیگر را می‌فهمیدند و به راحتی با هم صحبت می‌کردند. روزی یکی از مارمولک‌ها گفت: «من چند شبه که نمی‌تونم راحت...
جنگل رز داستان

جنگل رز

در زمان‌های گذشته باغی بود که در آن باغ پر از گل‌های رز خوشبو بود و توی یکی از این گل‌های رز یک جن زندگی می‌کرد که همه‌ی خانه و زندگی‌اش همانجا بود. او آن قدر کوچک بود که آن گل رز برایش یک خانه‌ی بسیار...
گنج طلایی داستان

گنج طلایی

در گذشته‌های دور شهرها برای خودشان تشکیلات عجیبی داشتند. مثلاً در هر شهری یک نفر مأمور می‌شد که هر اتفاقی افتاد را بلندبلند فریاد بزند. معمولاً این آدم‌ها دو طبل بزرگ دستشان بود که یکی از آنها کمی بزرگ‌تر...
ایب کوچولو و کریستینه کوچولو داستان

ایب کوچولو و کریستینه کوچولو

در کشور دانمارک یک رودخانه وجود دارد که اسمش گودنا می‌باشد. گودنا به معنی الهه است و معنی رودخانه‌ی گودنا می‌شود رودخانه‌ی الهه. یک تپه‌ی بزرگ کنار این رودخانه وجود دارد که از یک جنگل رد می‌شود و تا دور...
داستانی از یوهنای سالخورده داستان

داستانی از یوهنای سالخورده

وقتی باد در میان درختان بید می‌وزید انگار یک نفر داشت در آنجا آهنگ می‌نواخت و همراه آن چیزهایی می‌خواند اما کسی معنی آن کلمات را نمی‌دانست به جز یک نفر که نامش یوهنای پیر بود. یوهنا پیرزنی بود که از بچگی...
بلبل داستان

بلبل

در زمان‌های قدیم قصری وجود داشت که مال یک پادشاه چینی بود و قصر این پادشاه توی تمام دنیا تک بود. جنس آن قصر از چینی درجه‌ی یک و بسیار زیبا بود. اما افراد باید خیلی مدارا می‌کردند که مبادا یک وقت آن قصر...
پروانه داستان

پروانه

توی یک روستای با صفا و خوش آب و هوا پروانه‌ای زندگی می‌کرد. که از تنهایی خسته شده بود و تصمیم گرفت که دنبال گل‌ها برود و یکی از آنها را برای ازدواج انتخاب کند. او وقتی سراغ خانم گل‌ها رفت همه‌ی آنها را...
فرمانروای ظالم داستان

فرمانروای ظالم

روزی روزگاری در یک کشور پادشاه ظالمی زندگی می‌کرد که همه‌ی فکر و ذکرش جنگ و کشت و کشتار بود. او دوست داشت همیشه به مردم ظلم کند و با آنها بجنگد تا یک روز بتواند پادشاه همه‌ی عالم بشود. او دوست داشت وقتی...
دوازده مسافر داستان

دوازده مسافر

هوا خیلی سرد بود. شب آرامی بود و آسمان خدا صاف و ستاره باران. مردمانی هستند که دینشان مسیحی است و عید آنها در زمستان می‌باشد و در آن شب سرد وقتی که شب عید شروع شد صدای ترق تروقِ ترقه‌ها به هوا بلند شد....
دونده‌ها داستان

دونده‌ها

روزی در یک جنگل بزرگ مسابقه‌ی دویی برگزار شد و قرار شد که دو نفر را به عنوان برنده انتخاب کنند. البته به نفر اول جایزه‌ی بهتری می‌دادند. اما مدت مسابقه یک روز و دو روز نبود بلکه این مسابقه یک سال طول کشیده...