... در زمانهایی نه چندان دور در یک شهر قدیمی مردی پیراهن فروش زندگی می کرد. آن مرد کارش به این صورت بود که هر روز مقداری پیراهن را از این شهر به شهر دیگری که زیاد از آنجا دور نبود، می برد و می فروخت.

... آورده اند که در زمانهای دور در جنگلی که بسیار پردرخت و پر میوه و سبز بود، صیادی هر چند وقت یکبار برای گسترانیدن دام و گرفتن حیوانات مورد نظرش به آنجا می‌آمد.

این سه راهزن شریک، سالها در کمین کاروانها می‌نشستند و به اکثر آنها دستبرد می‌زدند و مال و اموال آنها را به غارت می‌بردند و بین خود تقسیم می‌کردند. روزها به همین منوال می‌گذشت و آنها به شغل راهزنی مشغول...

حکایت می‌کنند که شغالی در کنار باغی لانه ای داشت و هر روز از سوراخ باغی که مجاور به لانه اش بود وارد آن می‌شد و از میوه های باغ سیر می‌خورد، ضمن اینکه مقدار زیادی از آن میوه ها را هم ضایع می‌کرد و از بین...

... حکایت کنند که در زمانهایی نه چندان دور و در عصر سلطنت انوشیروان دادگر! روزی انوشیروان پادشاه ایران زمین و همراهان و ملازمان وی به همراه خدمه‌اش برای شکار حیوانات در حال حرکت به سوی باغهای بزرگ و جنگل

... زیدبن اسلم می‌گوید: شبی با عمربن الخطاب خلیفه مسلمین در خارج از شهر می‌گشتیم و با هم مشغول صحبت بودیم و در هنگام قدم زدن، درباره مسائل روز و سیاستهای کشوری و لشگری به بحث و تبادل نظر می‌پرداختیم، سپس...

... در سلسله دیلمیان، پادشاهی زیرک تر و باهوش تر از عضدالدوله نبود. او پادشاهی بود دادگر و بسیار زیرک و با ذکاوت که در کارها همیشه با تفکر و تامل دقیق، می‌نگریست. روزی از روزها نامه‌ای به دستش رسید که...

چنین حکایت کرده‌اند که وقتی زمان پادشاهی بهرام گور رسید او وزیری را برای خود انتخاب کرد و همه امور مملکت را به دست وی سپرد. نام وزیر او را راست روش گذاشته بودند. بهرام گور تمام کشور را در اختیار وزیرش...

... در روزگاران بسیار قدیم در جنگلی شیری و گرگی و شغالی و کلاغی در جوار هم زندگی می کردند. هر زمانی که شیر حیوانی را شکار می‌کرد، خودش قسمتی از آن را می‌خورد و بقیه را گرگ و شغال و کلاغ می‌خوردند و در...

... در روزگاران گذشته در یکی از شهرها چند نفر شکارچی به شکار کردن حیوانات جنگلی و صحرائی مشغول بودند و بدین طریق روزگار خود را می‌گذراندند. آنها بعضی از حیوانات را به خاطر گوشتشان صید می کردند و بعضی از...