0
The current route :
زیر باران گلوله ادبیات دفاع مقدس

زیر باران گلوله

یکی از همرزمان شهید حسن منصوری از لشکر امام حسین (علیه السلام) می گفت: «شهید منصوری وقتی درعملیات خیبر تحرکات عراقی ها را دید، ‌در حالی که سوار بولدوزر بود ـ چون دید عراقی ها خیلی نزدیک شده اند ـ از بولدوزر
اسطوره های شجاعت و شهامت (3) ادبیات دفاع مقدس

اسطوره های شجاعت و شهامت (3)

در همان ایام بود که صلیب سرخ برای بازدید از اسرا به اردوگاه آمد و حاج آقا از موقعیت استفاده نمود و نامه ای را در باره ی محکومیت اسرائیل نوشتند که بسیار قاطع و کوبنده و بیانگر پیروی از اسرا از راه و خط...
نوک پیکان حمله ادبیات دفاع مقدس

نوک پیکان حمله

کمتر کسی را به شجاعت او دیده ام. نه از تیر می ترسید و نه از خمپاره. حرکت می کرد و می رفت در دل دشمن. جوانی بود هیکل دار، چهار شانه و قد بلند. معمولاً موقع حرکت، کاملاً انگشت نما و مشخص تر بود برای تیر...
خورشید در شب ادبیات دفاع مقدس

خورشید در شب

یکی از همرزمان شهید صمد اسماعیل زاده می گوید: «در سال هزار و سیسصد و شصت و یک بود و نخستین عملیات برون مرزی ایران در منطقه ی عملیاتی کوشک و پاسگاه زید در حال شکل گیری بود.
خاطراتی از شیران روز ادبیات دفاع مقدس

خاطراتی از شیران روز

جانباز شهید،‌ حاج اکبر آقابابایی،‌ چند روز قبل از شهادتش در مورد برادر هلالی گفته بود: «شهید هلالی،‌ بسیار متهور و بی باک بود. همیشه و در همه ی صحنه ها پیشاپیش نیروها حرکت می کرد. مدت ها ذهن مرا این فکر...
بازوی توانمند ادبیات دفاع مقدس

بازوی توانمند

از زمانی که در خوزستان درس می خواند، ‌با بسیج مدارس همکاری می کرد. در اواخر تحصیل، تمام وقت در بسیج مدارس مشغول بود. در شرایط بحرانی آن زمان، ‌یعنی قضیه ی بنی صدر و گروهک ها، ‌بعد از سی خرداد سال 60 که
اسطوره های شجاعت و شهامت (2) ادبیات دفاع مقدس

اسطوره های شجاعت و شهامت (2)

در آغاز عملیات گسترده ی کربلای پنج، دو مأموریت عملیاتی به تیپ بدر سپرده شد. یکی در منطقه ی موسیان و دیگری در هورالهویزه.
سیلی محکم ادبیات دفاع مقدس

سیلی محکم

در همان روزهای اول فتح مریوان با جلوداری احمد، کار شناسایی و دستگیری افراد ضد انقلاب را شروع کردیم. یک روز سوار بر جیپ، ‌به اتفاق برادر احمد، ‌داشتیم از خیابانی می گذشتیم. ایشان ناگهان زد روی گرده ام و...
خاطراتی از شیر مردان عرصه ی دفاع ادبیات دفاع مقدس

خاطراتی از شیر مردان عرصه ی دفاع

در روزهای اول جنگ، وقتی نیروهای مزدور عراقی در تاریخ پنجم مهر ماه پنجاه و نه به خرمشهر حمله کردند، ‌دشمن پس از آنکه آتش سنگینی بر روی شهر ریخت، ‌تانک هایش را از محله ای که بین مردم به نام ساختمان های پیش
جان فدا ادبیات دفاع مقدس

جان فدا

به محمود گفتم: «شما نباید اجازه بدی ابراهیم همراه من بیاید! چون او هم بابا شده و هم این که مادر و تنها خواهرش بعد از خدا،‌ ‌چشم امیدشون به اوست.»