The current route :

استفاده شخصی ممنوع، حتی 200 متر!
یک روز که خانه بود لباس هایش را شسته بودم. وقتی لباس های خیسش را روی طناب دید، پرسید: «جیب های لباس ها را نگاه کردی؟»

حق استفاده ی شخصی ندارم
زمستان سال 1364 بود و در تهران زندگی می کردیم. اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی باید مسیری را می پیمود که جز ماشین های دارنده ی مجوز ورود به محدوده ی طرح ترافیک، بقیه مجاز به تردد نبودند.

اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (2)
شهید حاج محمّدرضا قدمی سراسر زندگی اش را به اخلاص گذراند. علی رغم اینکه به عنوان مسؤول جهاد بود و امکانات زیادی در اختیار داشت از آن استفاده ی شخصی نمی کرد. حساسیت زیادی روی مصرف اموال و اعتبارات دولتی

مبادا وسوسه شویم
«یادم است داشتیم در اهواز آماده می شدیم برای عملیّات والفجر یک. یک روز ظهر مسؤول غذا به بچّه ها کنسرو ماهی داد. بعضی از برادران کنسرو را نیم خورده کنار می گذاشتند و می رفتند. برادرم که این صحنه را دید...

این سفره مولایی نیست
ساعتی قبل از حرکت بسوی منطقه ی عملیّاتی کربلای چهار متوجّه شدم یک نفر از بچه های کم سن و سال بسیجی گردان بنام شهید محمّد صفری وظیفه در حال گریه است. جریان را که جویا شدم فهمیدم این برادر عزیز را به خاطر...

حتی یک سر سوزن
با وجودی که فرمانده بود و استفاده از ماشین برای امور شخصی اش حقّی مسلم بود ولی چنان بی ادعا و با قناعت می زیست که چنین استفاده ای را ناروا و لطمه به بیت المال می دانست و هنگامی که جهت سرکشی به منزل می...

اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (1)
شهید نامجوی، یک دستگاه فولکس کهنه ی قدیمی آبی رنگ داشت. این فولکس به علت فرسودگی، مرتّب خراب می شد و او را می آزرد. یک روز از شهید نامجوی خواستم که فولکس را به من بدهد تا به یک تعمیرگاه معتبر که دارای

پس چرا ماشین را پارک کردی؟
یک دست لباس برای کسی که دائماً به این طرف و آن طرف می رفت و به جاهای مختلف سر می زد خیلی کم بود، اما حاج حسن به همان یک دست لباس قانع بود. شب ها لباس تنش را در می آورد و می شست و بعد خشک می کرد. این

خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا
شهید نمکی حدود دو سال در آبادی «هونیه در» کامیاران معلم بود و از بس که به مردم روستا محبت می کرد، اهالی هم او را از دل و جان دوست داشتند. یک روز برای دیدنش رفته بودیم هونیه در. وقتی رسیدیم، جماعت آمدند...

بیت المال و شهدا
برایم تعریف کرد؛ مأموریت رفته بوده «قم». سوارِ تاکسی می شود برود حرم؛ می بیند پول همراهش نیست. می گوید نگه دارید پول همراهم نیاوردم. راننده مردانگی می کند و تا خود حرم می بردش.