The current route :
سعدی شیرازی
به بوي آن که شبي در حرم بياسايند
به بوي آن که شبي در حرم بياسايند شاعر : سعدي هزار باديه سهلست اگر بپيمايند به بوي آن که شبي در حرم بياسايند دگر چه چاره که با زورمند برنايند طريق عشق جفا بردنست و جانبازي...
سعدی شیرازی
نشايد که خوبان به صحرا روند
نشايد که خوبان به صحرا روند شاعر : سعدي همه کس شناسند و هر جا روند نشايد که خوبان به صحرا روند نه انصاف باشد که بي ما روند حلالست رفتن به صحرا وليک چو خواهند جايي...
سعدی شیرازی
اگر تو برشکني دوستان سلام کنند
اگر تو برشکني دوستان سلام کنند شاعر : سعدي که جور قاعده باشد که بر غلام کنند اگر تو برشکني دوستان سلام کنند ز دست دوست نشايد که انتقام کنند هزار زخم پياپي گر اتفاق افتد...
سعدی شیرازی
خوبرويان جفاپيشه وفا نيز کنند
خوبرويان جفاپيشه وفا نيز کنند شاعر : سعدي به کسان درد فرستند و دوا نيز کنند خوبرويان جفاپيشه وفا نيز کنند صيد را پاي ببندند و رها نيز کنند پادشاهان ملاحت چو به نخجير...
سعدی شیرازی
اين جا شکري هست که چندين مگسانند
اين جا شکري هست که چندين مگسانند شاعر : سعدي يا بوالعجبي کاين همه صاحب هوسانند اين جا شکري هست که چندين مگسانند کاين هيچ کسان در طلب ما چه کسانند بس در طلبت سعي نموديم...
سعدی شیرازی
شوخي مکن اي يار که صاحب نظرانند
شوخي مکن اي يار که صاحب نظرانند شاعر : سعدي بيگانه و خويش از پس و پيشت نگرانند شوخي مکن اي يار که صاحب نظرانند من نيز بر آنم که همه خلق بر آنند کس نيست که پنهان نظري...
سعدی شیرازی
تلخست پيش طايفهاي جور خوبروي
تلخست پيش طايفهاي جور خوبروي شاعر : سعدي از معتقد شنو که شکر ميپراکنند تلخست پيش طايفهاي جور خوبروي کاينان به دل ربودن مردم معينند اي متقي گر اهل دلي ديدهها بدوز...
سعدی شیرازی
دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند
دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند شاعر : سعدي سروران بر در سوداي تو خاک قدمند دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند خلقي اندر طلبت غرقه درياي غمند شهري اندر هوست سوخته در آتش...
سعدی شیرازی
هر که بي او زندگاني ميکند
هر که بي او زندگاني ميکند شاعر : سعدي گر نميميرد گراني ميکند هر که بي او زندگاني ميکند سروبالا دلستاني ميکند من بر آن بودم که ندهم دل به عشق سنگ دل نامهرباني...
سعدی شیرازی
يار با ما بيوفايي ميکند
يار با ما بيوفايي ميکند شاعر : سعدي بيگناه از من جدايي ميکند يار با ما بيوفايي ميکند جاي ديگر روشنايي ميکند شمع جانم را بکشت آن بيوفا با غريبان آشنايي ميکند...