0
The current route :
پروانه نمي‌شکيبد از دور سعدی شیرازی

پروانه نمي‌شکيبد از دور

پروانه نمي‌شکيبد از دور شاعر : سعدي ور قصد کند بسوزدش نور پروانه نمي‌شکيبد از دور صاحب نظران به عشق منظور هر کس به تعلقي گرفتار ديوان حساب و عرض منشور آن روز که...
به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور سعدی شیرازی

به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور

به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور شاعر : سعدي قل هو الله احد چشم بد از روي تو دور به فلک مي‌رسد از روي چو خورشيد تو نور بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور آدمي چون...
هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر سعدی شیرازی

هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر

هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر شاعر : سعدي که من از دست تو فردا بروم جاي دگر هر شب انديشه ديگر کنم و راي دگر حسن عهدم نگذارد که نهم پاي دگر بامدادان که برون مي‌نهم از...
يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار سعدی شیرازی

يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار

يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار شاعر : سعدي ترک رضاي خويش کند در رضاي يار يار آن بود که صبر کند بر جفاي يار بيند خطاي خويش و نبيند خطاي يار گر بر وجود عاشق صادق نهند...
اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار سعدی شیرازی

اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار

اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار شاعر : سعدي کارم ز دست رفت و نيامد به دست يار اي صبر پاي دار که پيمان شکست يار يا رب ز من چه خاست که بي من نشست يار برخاست آهم از دل...
شرطست جفا کشيدن از يار سعدی شیرازی

شرطست جفا کشيدن از يار

شرطست جفا کشيدن از يار شاعر : سعدي خمرست و خمار و گلبن و خار شرطست جفا کشيدن از يار شيرين بود از لب شکربار من معتقدم که هر چه گويي از تو به تو آمدم به زنهار پيش...
زنده کدامست بر هوشيار سعدی شیرازی

زنده کدامست بر هوشيار

زنده کدامست بر هوشيار شاعر : سعدي آن که بميرد به سر کوي يار زنده کدامست بر هوشيار پند خردمند نيايد به کار عاشق ديوانه سرمست را به که بگشتن بنهي در ديار سر که به...
دولت جان پرورست صحبت آموزگار سعدی شیرازی

دولت جان پرورست صحبت آموزگار

دولت جان پرورست صحبت آموزگار شاعر : سعدي خلوت بي مدعي سفره بي انتظار دولت جان پرورست صحبت آموزگار صبح دوم بايدت سر ز گريبان برآر آخر عهد شبست اول صبح اي نديم گر بنمايي...
خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار سعدی شیرازی

خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار

خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار شاعر : سعدي چون نتواند کشيد دست در آغوش يار خفتن عاشق يکيست بر سر ديبا و خار من نتوانم گرفت بر سر آتش قرار گر دگري را شکيب هست ز ديدار...
آمد گه آن که بوي گلزار سعدی شیرازی

آمد گه آن که بوي گلزار

آمد گه آن که بوي گلزار شاعر : سعدي منسوخ کند گلاب عطار آمد گه آن که بوي گلزار بيداري بلبلان اسحار خواب از سر خفتگان به دربرد سجاده که مي‌برد به خمار ما کلبه زهد...