The current route :
مقایسه 4 کوادکوپتر نیمه حرفه ای
توقف در فرودگاه دبی در سفر تهران استانبول
طرز کار فیلتر شنی ( عکس نحوه ی کارکرد ) - سال 1404
خرافه چهارشنبه سوری از منظر علما
توطئه توسعه: راهبردهای دشمن برای ایجاد اخلال در جامعه
رمضان، ماه لذتهای معنوی و قرب الهی
آداب و رسوم رمضان در گیلان
آداب و رسوم رمضان در زنجان
کتابت آیه شریفه وهو معکم این ما کنتم
آداب و رسوم رمضان در مازندران
احکام روزه مسافر آیت الله خامنه ای
داستانی درباره ماه رمضان به قلم محمد امیری
هفت سین قرآنی
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
متن کامل دعای جوشن کبیر با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
هنگام سجده واجب چه ذکری بگوییم؟
چگونه از ماهی قرمز خود نگهداری کنیم ؟

هستم، پس میتوانم
سارا هشت ساله از صحبت پدر و مادرش فهمید که برادر کوچکش سخت بیمار است و چون پولی برای درمان او ندارند، فقط یک معجزه میتواند او را نجات دهد.

نجات از میان آتش
مردی مقابل گلفروشی ایستاده بود و میخواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری زندگی میکرد، سفارش دهد و از طریق پست برای او بفرستد.

خرید محبت و توجه
روزی پسر بچهای با شتاب جلوی پدرش که تازه از سر کار آمده بود، دوید و گفت: پدرجان! شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟ پدرش گفت: ساعتی 20 دلار. چرا میپرسی؟ پسرک در حالی که سرش

شربت عشق
معلمی از دانشآموزانش خواست عجایب هفتگانه را روی کاغذ بنویسند. دانشآموزان همگی به اهرام مصر، تاج محل و کانال پاناما و ... اشاره کرده بودند. در میان برگهها، برگه سفیدی توجه معلم را به خود

صورتحساب بیمارستان
در جزیرهای زیبا، تمام احساسات در کنار هم زندگی میکردند. شادی، غم، غرور و عشق... روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت، همه فوراً با قایق جزیره را ترک کردند. اما عشق

جادوی عشق
مرد جوانی، از دانشکده فارغالتحصیل شد. ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی در یک نمایشگاه توجهش را جلب کرده بود و از ته دل آرزو میکرد که روزی صاحب آن ماشین شود.

لبخند در توفان
روزی مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت. در حین گفتگو، سخن از وجود خدا به میان آمد. آرایشگر گفت: من باور نمیکنم که خدا وجود داشته باشد. مشتری گفت: چرا؟

چرا خدا را نمیبینیم؟
روزگاری جوانی، عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق، او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نداشت. مردی زیرک از ندیمان پادشاه وقتی دلباختگی جوان را دید، به او گفت: پادشاه اهل

جواب خدا
شاگردی از استادش پرسید: چگونه میتوان فقط برای خدا کار کرد؟ استاد گفت: به گورستان برو و به مردهها توهین کن. شاگرد دستور استاد را اجرا کرد و برگشت. استاد گفت: جواب دادند. شاگرد گفت: نه، استاد گفت: دوباره...

نامهای به خدا
یک روز کارمندی در ادارهی پست متوجه نامهای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامهای به خدا!