The current route :
با کوه های آتشفشانی ایران آشنا شوید
کوه های اساطیری ایران و جهان
«دوستی با پیامبر(ص): از اطاعت خدا تا نورانیت بندگی»
حافظ در اندیشه رهبر انقلاب؛ راز پیوند جاودانه قرآن، هنر و هویت ایرانی
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 9: نظام مدیریت ریسک
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 8: انطباق با الزامات
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 7: اصلاحات پیوست سوم
از خطرناک ترین قبیله دنیا چه می دانید؟
اطلاعات جالبی که درباره کوه دماوند باید بدانید!
همه آنچه باید درباره میگ 29 روسی بدانید
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
حمامی که تنها با یک شمع گرم می شد
مهاجرت حیوانات
مزار حضرت اسحاق (علیه السلام)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
دل نوشته هایی در بزرگداشت حافظ
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
مخترعین معروف و اختراعات آنان
پیش شماره شهر های استان تهران

پرندهی آبی
یكی بود، یكی نبود. در زمانهای قدیم پادشاهی بود كه هرچه زن میگرفت، بچهدار نمیشد. روزی درویشی به قصر این پادشاه آمد و سیبی به او داد و گفت: «نصف این سیب را خودت بخور و نصف دیگر را بده به همسرت. همسرت...

پسر شاه پریان
روزی بود و روزگاری بود. زن و مردی بودند كه هفت تا دختر داشتند یك روز مرد، زن و بچههایش را جمع كرد و گفت: «من میخواهم به مسافرت بروم. هركس هرچی میخواهد، بگوید تا برایش بیاورم.»

ملك خورشید
یكی بود، یكی نبود. غیر از خدا هیچكی نبود. در زمانهای خیلی قدیم، پادشاهی بود كه پسری داشت به نام ملك خورشید. ملك خورشید كه بزرگ شد، روزی پادشاه پسره را خواست و گفت: «ای فرزند! بدان و آگاه باش كه دنیا...

چرا بین گرگ و سگ، و گربه و موش دشمنی پیدا شد؟
در قدیم حیوانات برای زندگی در جنگل باید اجازه نامهی مخصوص میداشتند. گرگ هم از همین اجازه نامهها داشت. پاییز بارانی آغاز شد و باران اجازه نامه گرگ را تر کرد. در چنین هوای بدی گرگ نمیتوانست خودش آن اجازه...

داستان بزغاله و خرگوش
داستانی زیبا به قلم یان نی یدره برای کودک و نوجوان با راسخون همراه باشید:

زن گرفتن خرگوش
این داستان مربوط به زمانی است که انسان و حیوان با هم در یک جا زندگی میکردند. در آن زمان خرگوش مجردی به این فکر افتاد که اگر زن بگیرد زندگانی بهتری خواهد داشت. البته فکر نمیکرد که حتماً باید با خرگوش...

گربهی شکارچی و خروس احمق
در زمان پیشین، وسط جنگل انبوهی، در کلبهی کوچکی دو برادر خوانده:
زندگی میکردند: یکی گربهی شکارچی و دیگری خروس ابله: زندگی میکردند. گربه غالباً به شکار میرفت. ولی خروس توی منزل مینشست و پاسبانی میکرد.

زندگی خوش روباه و پایان آن
گربهای بود که غالباً از صاحبش کتک میخورد، زیرا گاهی ظرف شیر را میانداخت و بعضی اوقات هم کارهای دیگری میکرد که اسباب ناراحتی پیرزن میگردید.

چگونه سگ پیری بر گرگ پیروز شد؟
مردی سگی داشت که دیرزمانی نسبت به او وفادار بود. وقتی که سگ پیر شد صاحبش او را بیرون راند و گفت: - تو سگ پیر دیگر به درد من نمیخوری. پس گم شو و برو.

اسب و خرس و گرگ
مردی روستایی اسبی داشت که در نهایت وفا و صمیمت به او خدمت میکرد. وقتی که اسب پیر شد و دیگر توانایی کارکردن نداشت اربابش به او گفت: