The current route :
از عدالت تا اقتدار ملی: تحلیل راهبردی بیانات رهبر انقلاب در دیدار با مسئولان قوه قضاییه
آیا آیه شریفه «لا اکراه فی الدین» با حجاب اجباری در تضاد است.؟
کمالالدین حسین حافظ هروی خوشنویس صاحبنام دوره صفوی
چاندرا بهان برهمن منشی و خوشنویس ممتاز هندوی پارسیگوی سده یازدهم هجری در هند
جمالای شیرازی خوشنویس صاحبنام ایران و هند در سده یازدهم هجری
فتحاللهخان جلالی خوشنویس و نستعلیقنویس صاحب نام اواخر دوران قاجار در اصفهان
هر آنچه باید درباره ریزپرنده ها بدانید
انسان مصنوعی با هوش مصنوعی
کلبه چوبی یا ویلا استخردار؟ راهنمای رزرو ویلا در شمال
اسماعیل جلایر نقاش و نستعلیق نویس دوره ناصری
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
بنی کلب و یاری سفیانی
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
چرا ابراهیم بن مالک اشتر به کمک امام حسین(ع) نیامد؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نحوه خواندن دعای علقمه برای گرفتن حاجت
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نحوه خواندن نماز والدین
پیش شماره شهر های استان تهران

تو را مگر...
چقدر آه کشیدم تو را مگر بنویسم تو را به رنگ نفسهای شعلهور بنویسم چقدر خاطره باید چقدر واژه و تصویر که وسعتت را هرچند مختصر بنویسم

تنهای عقلمه
یک نفر تنها کنار عقلمه در نگاه آسمان جان میدهد آن طرف در جنگ ایمان با عطش
دستهایش بوی باران میدهد

تنهاترین
بیا بر شانهام بگذار سهم کوچکی از دردهایت را بیا، تنهاترین، بشکن در آغوش زمین، بغض صدایت را چه اندوه عظیمی میوزد بر بیکران آبی چشمت کدامین درد تلخ این گونه آشفته است، روح لحظههایت را

تنها صدا
یک واژه قرمزتر از خون است، که لای لبهای خدا مانده ست یک پیکر بی سر که بر روی شنهای داغ کربلا مانده ست صحرای بعد ازظهر، بعد ازجنگ، تنهاتر از تنهاتر از تنهاست اما کنار پیکر آن مرد، قلب زنی انگار جا مانده...

تنها برادرت
تنها، برادرت بر ساحلی غریب، تویی با برادرت در شعله نگاه تو پیدا، برادرت چون خشم ذوالفقاری، خاموش و بی قرار طوفان گر گرفتهی صحرا برادرت ماهی و از قبیلهی خورشید اهل بیت

پیغام سرخ کربلا
باد میرقصاند آرام و متین زلفی رها را بر سر نی میبرند امروز قرآن پارهها را آسمان دلتنگ و تاریک غم خورشید خونین میکشد بر گردن خود شال سنگین عزا را میکشد خورشید روی صورتش ابر سیاهی

پرواز
آسمان میطلبیدت آن روز فرصتی بود که پرواز کنی در میان عطشی جان فرسا عقدهی حادثه را باز کنی

پرچم خون
زخم پوشانده تنش را سپر انداخته تیغ با رجزخوانی او قافیه را باخته تیغ کیست این مرد که یک سر همه آتش شده است؟ گل نموده است ز شولای تنش آخته تیغ یک طرف نعش جنون است که بر زین دارد

پَرپَر
آورد سمتِ خیمه، یک اسب پیکری را مشک بدون آب و دستان پرپری را از بچهها جدا شد، گم کرد کاروان را میدید روی نیزه، از دورها سری را در راه درپایی از خونبه چشم میخورد

پا به پای آب
در مشک میتپد دل خونش به جای آب جاری است درسکوت نگاهش صدای آب صحرا در انتظار، بیند چه میشود آخر میان این همه غم ماجرای آب؟