0
The current route :
خطا کردي به قول دشمنان گوش سعدی شیرازی

خطا کردي به قول دشمنان گوش

خطا کردي به قول دشمنان گوش شاعر : سعدي که عهد دوستان کردي فراموش خطا کردي به قول دشمنان گوش دگربارش که بنمودي فراپوش که گفت آن روي شهرآراي بنماي که من چون ديگ رويين...
هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش سعدی شیرازی

هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش

هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش شاعر : سعدي نگران تو چه انديشه و بيم از دگرانش هر که سوداي تو دارد چه غم از هر که جهانش وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش آن...
هر که هست التفات بر جانش سعدی شیرازی

هر که هست التفات بر جانش

هر که هست التفات بر جانش شاعر : سعدي گو مزن لاف مهر جانانش هر که هست التفات بر جانش از که جويم دوا و درمانش درد من بر من از طبيب منست نتوان رفت جز به فرمانش آن...
زينهار از دهان خندانش سعدی شیرازی

زينهار از دهان خندانش

زينهار از دهان خندانش شاعر : سعدي و آتش لعل و آب دندانش زينهار از دهان خندانش شهد بودست شير پستانش مگر آن دايه کاين صنم پرورد سرو بيرون کند ز بستانش باغبان گر ببيند...
خوشست درد که باشد اميد درمانش سعدی شیرازی

خوشست درد که باشد اميد درمانش

خوشست درد که باشد اميد درمانش شاعر : سعدي دراز نيست بيابان که هست پايانش خوشست درد که باشد اميد درمانش که جان سپر نکني پيش تيربارانش نه شرط عشق بود با کمان ابروي دوست...
رها نمي‌کند ايام در کنار منش سعدی شیرازی

رها نمي‌کند ايام در کنار منش

رها نمي‌کند ايام در کنار منش شاعر : سعدي که داد خود بستانم به بوسه از دهنش رها نمي‌کند ايام در کنار منش بدان همي‌کند و درکشم به خويشتنش همان کمند بگيرم که صيد خاطر خلق...
چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش سعدی شیرازی

چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش

چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش شاعر : سعدي چشم بد را گفتم الحمدي بدم پيرامنش چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش دست او در گردنم يا خون من در گردنش تا چه خواهد کرد با...
دست به جان نمي‌رسد تا به تو برفشانمش سعدی شیرازی

دست به جان نمي‌رسد تا به تو برفشانمش

دست به جان نمي‌رسد تا به تو برفشانمش شاعر : سعدي بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش دست به جان نمي‌رسد تا به تو برفشانمش گرد در اميد تو چند به سر دوانمش قوت شرح عشق...
کس نديدست به شيريني و لطف و نازش سعدی شیرازی

کس نديدست به شيريني و لطف و نازش

کس نديدست به شيريني و لطف و نازش شاعر : سعدي کس نبيند که نخواهد که ببيند بازش کس نديدست به شيريني و لطف و نازش مرغ عاشق طرب انگيز بود آوازش مطرب ما را درديست که خوش مي‌نالد...
هر که نامهربان بود يارش سعدی شیرازی

هر که نامهربان بود يارش

هر که نامهربان بود يارش شاعر : سعدي واجبست احتمال آزارش هر که نامهربان بود يارش چون نظر مي‌کنم به رفتارش طاقت رفتنم نمي‌ماند که ندانم جواب گفتارش وز سخن گفتنش چنان...