The current route :
سعدی شیرازی
رفيق مهربان و يار همدم
رفيق مهربان و يار همدم شاعر : سعدي همه کس دوست ميدارند و من هم رفيق مهربان و يار همدم نه اين بدعت من آوردم به عالم نظر با نيکوان رسميست معهود مصدق دارمت والله اعلم...
سعدی شیرازی
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم شاعر : سعدي صانع خدايي کاين وجود آورد بيرون از عدم جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم وصفت نگنجد در بيان نامت نيايد در قلم ...
سعدی شیرازی
نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول
نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول شاعر : سعدي در سراي به هم کرده از خروج و دخول نشسته بودم و خاطر به خويشتن مشغول که بامداد در حجره ميزند مأمول شب دراز دو چشمم بر آستان...
سعدی شیرازی
من ايستادهام اينک به خدمتت مشغول
من ايستادهام اينک به خدمتت مشغول شاعر : سعدي مرا از آن چه که خدمت قبول يا نه قبول من ايستادهام اينک به خدمتت مشغول نه احتمال فراق و نه اختيار وصول نه دست با تو درآويختن...
سعدی شیرازی
بيدل گمان مبر که نصيحت کند قبول
بيدل گمان مبر که نصيحت کند قبول شاعر : سعدي من گوش استماع ندارم لمن يقول بيدل گمان مبر که نصيحت کند قبول جايي دلم برفت که حيران شود عقول تا عقل داشتم نگرفتم طريق عشق...
سعدی شیرازی
چشم خدا بر تو اي بديع شمايل
چشم خدا بر تو اي بديع شمايل شاعر : سعدي يار من و شمع جمع و شاه قبايل چشم خدا بر تو اي بديع شمايل سرو نديدم بدين صفت متمايل جلوه کنان ميروي و باز ميآيي روي تو بر...
سعدی شیرازی
جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال
جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال شاعر : سعدي شب فراق نخفتيم لاجرم ز خيال جزاي آن که نگفتيم شکر روز وصال که ديده سير نميگردد از نظر به جمال بدار يک نفس اي قايد اين زمام...
سعدی شیرازی
مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل شاعر : سعدي که احتمال ندارم ز دوستان ورقي گل مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل تو نيز اگر بتواني ببند بار تحول خبر بريد به بلبل که...
سعدی شیرازی
گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل
گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل شاعر : سعدي گل از خارم برآوردي و خار از پا و پا از گل گرم بازآمدي محبوب سيم اندام سنگين دل از آن خورشيد خرگاهي برافکن دامن محمل ايا...
سعدی شیرازی
ساقي بده آن شراب گلرنگ
ساقي بده آن شراب گلرنگ شاعر : سعدي مطرب بزن آن نواي بر چنگ ساقي بده آن شراب گلرنگ تا کي زنم آبگينه بر سنگ کز زهد نديدهام فتوحي الا که برفت نام با ننگ خون شد دل...