0
The current route :
مرا از آن چه که بيرون شهر صحراييست سعدی شیرازی

مرا از آن چه که بيرون شهر صحراييست

مرا از آن چه که بيرون شهر صحراييست شاعر : سعدي قرين دوست به هر جا که هست خوش جاييست مرا از آن چه که بيرون شهر صحراييست که باز در همه عمرش سر تماشاييست کسي که روي تو ديدست...
زهي رفيق که با چون تو سروبالاييست سعدی شیرازی

زهي رفيق که با چون تو سروبالاييست

زهي رفيق که با چون تو سروبالاييست شاعر : سعدي که از خداي بر او نعمتي و آلاييست زهي رفيق که با چون تو سروبالاييست نيافتست اگرش بعد از آن تمناييست هر آن که با تو دمي يافتست...
مشنو اي دوست که غير از تو مرا ياري هست سعدی شیرازی

مشنو اي دوست که غير از تو مرا ياري هست

مشنو اي دوست که غير از تو مرا ياري هست شاعر : سعدي يا شب و روز بجز فکر توام کاري هست مشنو اي دوست که غير از تو مرا ياري هست که به هر حلقه موييت گرفتاري هست به کمند سر...
هر چه در روي تو گويند به زيبايي هست سعدی شیرازی

هر چه در روي تو گويند به زيبايي هست

هر چه در روي تو گويند به زيبايي هست شاعر : سعدي وان چه در چشم تو از شوخي و رعنايي هست هر چه در روي تو گويند به زيبايي هست قامتي نيست که چون تو به دلارايي هست سروها ديدم...
بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست سعدی شیرازی

بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست

بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست شاعر : سعدي بگوي اگر گنهي رفت و گر خطايي هست بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست مکن که مظلمه خلق را جزايي هست روا بود که چنين بي‌حساب دل...
مرا خود با تو چيزي در ميان هست سعدی شیرازی

مرا خود با تو چيزي در ميان هست

مرا خود با تو چيزي در ميان هست شاعر : سعدي و گر نه روي زيبا در جهان هست مرا خود با تو چيزي در ميان هست وجودم رفت و مهرت همچنان هست وجودي دارم از مهرت گدازان رود تا...
صبحدم خاکي به صحرا برد باد از کوي دوست سعدی شیرازی

صبحدم خاکي به صحرا برد باد از کوي دوست

صبحدم خاکي به صحرا برد باد از کوي دوست شاعر : سعدي بوستان در عنبر سارا گرفت از بوي دوست صبحدم خاکي به صحرا برد باد از کوي دوست ور نسازد مي‌ببايد ساختن با خوي دوست دوست...
شادي به روزگار گدايان کوي دوست سعدی شیرازی

شادي به روزگار گدايان کوي دوست

شادي به روزگار گدايان کوي دوست شاعر : سعدي بر خاک ره نشسته به اميد روي دوست شادي به روزگار گدايان کوي دوست ننشيند از کشيدن خاطر به سوي دوست گفتم به گوشه‌اي بنشينم ولي...
آب حيات منست خاک سر کوي دوست سعدی شیرازی

آب حيات منست خاک سر کوي دوست

آب حيات منست خاک سر کوي دوست شاعر : سعدي گر دو جهان خرميست ما و غم روي دوست آب حيات منست خاک سر کوي دوست فتنه در آفاق نيست جز خم ابروي دوست ولوله در شهر نيست جز شکن زلف...
مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست سعدی شیرازی

مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست

مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست شاعر : سعدي هزار جان عزيزت فداي جان اي دوست مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست که ياد مي‌نکند عهد آشيان اي دوست چنان به دام تو الفت...