The current route :
جاسوسی از طریق سایت کاریابی
اجاره مدارک هویتی یک عمل پرخطر
چرا ایران توان موشکی را کنار نمی گذارد؟
توصیههای امنیتی و انتظامی در شرایط جنگی
احمد نجفی زنجانی معصومی خوشنویس صاحب نام در انواع خطوط
حسن زرین قلم خوشنویس، تصویرگر و شاعر دوره قاجار
در اولین دیدار چه بگوییم
حسن زرینخط از سرآمدان خوشنویسی معاصر
محمود رفیقی نستعلیقنویس صاحبنام سده نهم هجری در هرات
محمد جلیل رسولی چهره ماندگار خوشنویسی معاصر
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
پیش شماره شهر های استان گیلان
طریقه خواندن نماز امام علی(ع) برای گرفتن حاجت
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟

تمساح و خارپشت
تاندراکا، (خارپشت) روزی در ساحل رودی میگشت. اندکی دورتر از او، گاوچرانان خردسال ساکالاوی در چراگاه گاو میچرانیدند و آواز میخواندند و با گل رس بازیچههایی برای خود میساختند.

راکانگا و رامامبا
میگویند: «کند همجنس با همجنس پرواز!» لیکن این ضرب المثل در زمانی که همهی جانوران به یک زبان حرف میزدند و هنوز ضرب المثلها ابداع نشده بودند، درست نبوده است.

غوک و هفت دیو
هوا تازه روشن میشد و دو مسافر بدشواری ستیغ درختان را از دور تمیز میدادند. ایماهاتسانا و تسیماتیامباوانی ساعتهای درازی بود که راه میسپردند.

کایمان بزرگ
داستانسرای پیر مالگاشی گفت: «باور میکنی، بکن، باور نمیکنی، مکن! اگر باور بکنی هوا خوب میشود و اگر باور نکنی باران میبارد، زیرا دروغگو من نیستم، پیشینیانند.»

برزگر
سپیده دمان تسیتانانتسوا حصیر خود را لوله کرد و روی به راه نهاد. پیش از آن که خورشید پرتو زرین خود را بر برنجزارها بتابد، تسیتانانتسوا، که مردی برزگر بود، دهکدهی خود را، که در کنار رودخانه به خواب رفته...

شکم پرست
رالامب پیرمردی بود تنگدست و بیچیز لیکن بسیار شکم پرست. در روز یک یا دو بار برنج بینمک خوردن او را خشنود نمیکرد. در دهکده نمک پیدا نمیشد و تنها کسانی که دستشان به دهانشان میرسید میتوانستند مقداری...

دله
آنان سه خواهر بودند و چون از آن زمان مدتی دراز گذشته است کسی نامشان را به یاد ندارد، لیکن خواهر کوچک که اشتهایی عجیب و فرو ننشستنی داشت لقب «دله» یافته بود و بدین گونه، در سایهی این عیب، از گمنامی و فراموشی...

خاکستر فروش
هر بار که جشنی در دهکده برپا میشد بانائوازی امیدوار میشد و آرزو میکرد که چیز دیگری جز کله و پاچهی گاوی که قربانی میکردند نصیبش بشود، لیکن همیشه در هر سیکی فارایی همین چیزها را به او میدادند.

نگانو یا چهار ابله
حوصلهی امیر در کپر بزرگ خود سر رفته بود. گوشش چندان تعریف و تمجید ستایش آمیز دربارهی زیبایی و توانایی و هوش و خرد خود شنیده بود که خسته شده بود. از شنیدن گفت و گوهای لوس و بیمزه و بدگوییها و غیبت یکی...

دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد
تسیکیفو پس از غیبتی طولانی به دهکدهی خود باز میگشت. سپیده دمان بیدار شده و روی به راه نهاده بود.