0
The current route :
کُفرستان داستان

کُفرستان

... آره ننه، تو خيال مي کني حالا که بچه ت پشتِ لباش سبز شده و به قول تو: براي خودش مردي شده، ديگه همه چي تمومه و بوجود تو نيازي نداره! اما ننه به خدا قسم اشتباه مي کني. تازه اوّل خطّه! اصلاً اگه بچگي...
احتمالات داستان

احتمالات

هنوز دو دقيقه نشده بود به حياط رفته بود كه سر طاس راجر تلفورد از بالاي نرده ها ظاهر شد . تعجبي نداشت. كمتر اتفاقي در محل مي افتاد كه از ديد تلفورد و زنش ، آيلين دور بماند . بي انصافي است آنها را فقط همسايه...
پس از جدايي داستان

پس از جدايي

همسر من پس از جداييمون نمي دونست دوست داره چه كسي يا چه چيزي بشه . تازه موقعي فهميدم حق با من بوده كه شنيدم تُستر شده . تُستر! اين بود همه اون چيزي كه بدون من مي تونست به اش برسه . تازه ، تُستر خوبي هم...
منو دوست داري ؟ داستان

منو دوست داري ؟

در ابتدا بايد درك مناسبي از ماهيت سرشماري هاي ساليانه داشته باشيم كه تجلي ميلِ هميشگي ما به دانستن است ، دانستنِ اينكه دقيقا در كجا ايستاده ايم . اين سرشماري ها كه در ابتدا فقط شامل شمارش نفوس مي شد ،...
امپراتور هوا داستان

امپراتور هوا

اجازه بدهيد خودم را به شما معرفي كنم. من شصت و نه سال دارم ، در همان خانه اي زندگي مي كنم كه در آن بزرگ شده ام و مدت هاي مديد در اين شهر دبير زيست شناسي و نجومِ دبيرستان بوده ام ، آن قدر كه نوه يكي از...
گزيدة مكالمه هاي تلفني استراوينسكي داستان

گزيدة مكالمه هاي تلفني استراوينسكي

پيرمرد بزرگ ، ايگوراستراوينسكي ، آهنگساز ، رهبر اركستر ، منتقد و معلم موسيقي شبيه مجسمه اي غول پيكر بود كه يك پايش در اين قاره و پاي ديگرش در آن يكي قاره است . او در اروپا براي ساخت تصنيف هايي چون «مناسك...
اميد مثقالي داستان

اميد مثقالي

آنچه را «اميد مثقالي» ـ جوان ترين ويولن نوازِ اركسترِ تالار هنرهاي نوين ـ برايم تعريف كرده است با زايشي تازه ي، در داستاني به نام خودش مي نويسم . اميد مثقالي را تصور كن ،در پسِ ميله هاي بازداشتگاه نشسته...
تيله ها داستان

تيله ها

از شش تا ده سالگي ي، لا ينقطع با برادرم دعوا مي كردم و هر چه زمان پيش تر مي رفت ، كتك هايي كه از او مي خوردم هم شديدتر مي شد . برادرم فقط هجده ماه بيشتر سن داشت اما به زور و جثه كاملا از من سر بود و از...
داستان يك دوچرخه داستان

داستان يك دوچرخه

هر دوچرخه اي براي خودش يك داستاني دارد. اما پيش از همه ، از داستان دوچرخه اي بگويم كه اولين دوچرخه اي بود كه با پول خودم خريدم. با پول خودم كه نه . با پولي كه توي خيابان پيدايش كردم . و تازه آن را هم خودم...
نيلوفر آبي داستان

نيلوفر آبي

ساعت از هشت شب گذشته بود. واپسين رنگهاي زرد پاييزي، داشت جاي خودش را به رنگ سپيد و برفي زمستان مي داد. درختها، جامه ها را از تن درآورده و مردم جامه هاي بسيار برتن نموده بودند. ايستگاه راه آهن مشهد، پربود...