The current route :
فتحاللهخان جلالی خوشنویس و نستعلیقنویس صاحب نام اواخر دوران قاجار در اصفهان
هر آنچه باید درباره ریزپرنده ها بدانید
انسان مصنوعی با هوش مصنوعی
کلبه چوبی یا ویلا استخردار؟ راهنمای رزرو ویلا در شمال
اسماعیل جلایر نقاش و نستعلیق نویس دوره ناصری
محمد ابراهیم تهرانی خوشنویس و نستعلیقنویس قرن سیزدهم
برادری دینی عامل رشد جامعه
هر آنچه باید درباره موشک فتاح بدانید
ایمان تاکتیکی و جنگ نرم: چگونه دشمنان اسلام ایمان را به ابزار تبدیل کردند؟
نحوه فریز کردن سطر در اکسل
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چرا ابراهیم بن مالک اشتر به کمک امام حسین(ع) نیامد؟
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن دعای علقمه برای گرفتن حاجت
پیش شماره شهر های استان گیلان

قصهی عطش یاران!
دوباره در دوغم این آشنای دیرینه سکوت زخمی فریادهای دیرینه دوباره حج عطش، این طواف خون آلود حروف خاطرهی کربلای دیرینه

قصه تاریخ
در طلب مثنوی دیگرم عشق حسین است در این دفترم مثنوی و عشق حسین آتش است کرب و بلا خوانی ما دلکش است

فصل عطش
هنگامه برپا کرده طوفان میخروشد خون میزند، موج بیابان میخروشد هرگوشه نخلی زخمی دست تبرها گلها لگد کوب هجوم نیشترها

فرهنگ عاشورایی
وقتی که دست سرد زمین توی تب نشست خورشید، بین غربت دستان شب نشست وقتی که آسمان، خبر از روشنی نداشت مردی شهید بود که پیراهنی نداشت

فراز عشق
سلطان کربلا شه عاشق نواز عشق آن پادشاه کون و مکان، شاهباز عشق شاهی که بوده طالب قرب وصال دوست ماهی که خواند نزد خدایش نماز عشق

فرات مهربانی
به طاق آسمان امشب گل اختر نمیتابد بنات النعش اکبر بر سر اصغر نمیتابد به شام کربلا افتاده در دریای شب ماهی که هرگز آفتابی این چنین دیگر نمیتابد

غنچهای در عطش
...و آسمان به درگاه چشمان تو، سجده میکند آن گاه که ابرهای اندوهم عاشقانه میبارد و بی قراری من در لابه لای کلمات

غزل سرودهی آرامش
پرواز کن کبوتر دل، وقت چینه شد محراب آرزوی تو شهر مدینه شد جایی که باغ اشک دهد، میوهی بهشت جایی که سنگ سخت در آن، آبگینه شد جایی که سجده گاه رسول خدا در او

غزل سپیدار
گرفته شعلهی صبرت عجیب صحرا را و آب کرده دل سنگهای خارا را به پیش میروی، از موج زخم بیمات نیست کنار میزنی آری هجوم دریا را

غزل تشنگی
گرچه روزی تلختر از روز عاشورا نبود آنچه دیدیم جز پیشامدی زیبا نبود عشق میفرمود «باید رفت» میرفتند و هیچ بیمشان از تیرهای تلخ و بی پروا نبود