The current route :
انگشتر در آیینه فقه و فرهنگ تشیع: بررسی احکام، تاریخ و نمادها
کودک از چه سنی آمادگی تنها ماندن در خانه را دارد؟
شغل های که با آمدن هوش مصنوعی خلق شده یا خواهند شد
حکومت نامرئی بر ذهن، احساس و اقتصاد انسان
مهارت های ضروری برای والدین کلاس اولی ها
برای راه اندازی مرکز لیزر در تهران چه باید کرد؟
راهکارهای سرمایهگذاری مطمئن و حلال برای آینده خانوادهها
هنر دودآلود؛ آسیبشناسی ترویج سیگار در فیلمها و سریالهای ایرانی
سازگاری در زندگی مشترک: الگوگیری از سیره پیامبر(ص) در مدارای خانوادگی
تهدید خاموش در دل ارتباطات بیمرز
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
گناهان حضرت یوسف در قرآن
چهار زن برگزیده عالم
پیش شماره شهر های استان گیلان
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
نحوه خواندن نماز والدین
حمامی که تنها با یک شمع گرم می شد
مهاجرت حیوانات
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)

شام بی ستاره
مشتاق و دل سپرده و ناآرام، زین کرد سوی حادثه مرکب را چون دوست داشت کشته ببیند دوست، آن جان از شعور لبالب را در هرم آفتاب شکیبایی، آن روح باطراوت دریایی هفتاد و یک پیاله عطش نوشید، تا آب داد ریشهی مذهب...

سیراب
آنک ز عمق فاجعه سیراب از عطش برگشت دل شکسته و بی تاب از عطش ای کوه، دل شکسته و بی تاب از چهای؟ با من بگو چگونه شدی آب، از عطش

سهمی از آسمان
خیمه گاه آرام و خاموش است، دلها روشن اما ماه بغضی دارد و خورشید قصد گفتن اما عشق میبارد به پای سروهای در تلاوت سوره سوره آیههای سرخ فام رفتن اما

سمفونی آب
گاه به آتش کشیده میشوی خیمه، چادر وزنی که ایستاده به قامت خورشید

سکهی آفتاب
امشب ای کوفه یاری ندارم خستهام، غمگساری ندارم همچو آتشفشان میگدازم جز دل شعله باری ندارم کوفه فتنه امشب دگر من

سفیر صبح
در آن دیار که شب حاکم و هر که بود شب آیین بود سفیر صبح رسید اما طلوع واقعه خونین بود چه شد شکوه سحرگاهی که آفتاب وفاداران نشست در شفقی خونین غریب و خسته و غمگین بود

سری بر نیزه
خبر پیچید تا کامل کند دیگر خبرها خبر داغ است و در آتش میاندازد جگرها را غروبی تلخ بادی تلختر از دور میآمد که خم میکرد زیر بار اندوهش کمرها را

سربازهای کوچک من!
سربازهای کوچک من!... از جلو نظام آماده باش... ایست، خبردار... احترام دقت کنید... عرش خدا گر گرفته است از شدت محاصره... از روز ازدحام

سر کوي تو
ز بس در گلو عقده دارد دلم به زانوي غم سر گذارد دلم چنان داغدار توام روز و شب که خونابه از ديده بارد دلم تو را اي خدايي ترين آرزو

سر سلامتی
سلام زهرا جان! خون شده چرا جگرت؟ مدینه پر شده از کربلای دور و برت برای مادر عباس چیست بهتر از این خبر بیاوری از لالههای در سفرت