The current route :
ازعربستان تا روم: تصویری از جاهلیت جهانی قبل از میلاد پیامبر اکرم (ص)
قوی ترین تقویت کننده اعصاب
ناب ترین اشعار مولانا
موانع و منافع اجرای قانون سوت زنی
چگونه با خامه صبحانه خامه قنادی درست کنیم؟
نحوه نگهداری شیر مادر در یخچال و فریزر و دمای اتاق
چگونه با حنا موهای سفید خود را قهوه ای کنیم؟
ضرورت استفاده از اطلاعات مردم پایه
صدای وحدت از دل آیات و گفتار تفسیری مقام معظم رهبری
آسیب اتصال پسزمینه به اینترنت در تلفن همراه
خسوف و كسوف در زمان غیرطبیعی
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
پیش شماره شهر های استان گیلان
پیش شماره شهر های استان تهران
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟

غریبه
چقدر آشنا مینمایی غریبه! بگو از کجا از جایی، غریبه در این شهر و این شب چه بی سرپناهی نداری مگر آشنایی غریبه

غروب
پس از تو آینهها حجمی از غبار شدند چه چشمههای زلالی که بی تو تار شدند پس از غروب تو ای آفتاب تا محشر دل من و غم عشق تو هم جوار شدند

غروبها
از راه میرسند پدرها غروبها دنیای خانه روشن و زیبا غروبها از راه میرسند پدرها و خانهها آغوش میشوند سراپا غروبها

غروب عاشورا
غروب میشود و اشک شعله میگیرد میان ظلمت وحشت ستاره میمیرد غروب میشود ونالهی قناریها طلوع شیون و اندوه، بیقراریها

غروب سرخ کبوتر
شب بود و درد بود و پریشانی، شب بود و اسبهای رها در باد گویی زمین تبلور ماتم بود، گویا زمان گواهی بد میداد محزون و دلشکسته و نا آرام، در لحظههای ناخوش و نافرجام

غروب است...
غروب است، اما دگرگون غروبی هوا خون، زمین خون، زمان خون غروبی غروبی که تصویر اشراق دارد فلق عزم تسخیر آفاق دارد نه خورشید را تاب پا پس کشیدن

غروب است و...
عطش رفت و آتش نمایان تر زبانها همه خشک و چشمان تر است عطش رفت و هر گوشه از این کویر پر از دست و پا و پر از پیکر است غروب است و دلگیرتر از غروب

غربت غمناک
امشب ای عشق دلم بوی محرم دارد بی تو، انگار دلم عالمی از غم دارد دلم امشب به نوا خوانی اشک آمده است باز عباس غمت، از پی مشک آمده است

علقمه
این دشت کربلاست که در امتداد خویش تصویر کرده است سرود حماسه را تقویم سرگذشت زمین است این دیار دیدار کرده سیر و صعود حماسه را

عقاب حادثه
لگام دشت در چنگ سکوتی وحشت آور بود عقاب حادثه، سردر کمین یک کبوتر بود صدای زوزهی پائیز و غربت بود؟ نه، انگار صدای آشنای هق هق یک اسب دیگر بود