0
The current route :
توت فرنگی های روی دیوار داستان

توت فرنگی های روی دیوار

شنيده‌ام. خوب هم كتك خورده بودند. هشت نفرشان را هم بازداشت كرده بودند. بعد بچه‌ها خيابان را آن‌قدر بسته بودند تا آنها را آزاد كرده بودند. ـ ...دانشجويي دانشگاههاي تهران، ضمن ابراز انزجار از هتك حرمت عتبات...
مدير مدرسه داستان

مدير مدرسه

از درکه وارد شدم سيگارم دستم بود زورم آمد سلام کنم .همين طوری دنگم گرفته بود قد باشم . رييس فرهنگ که اجازه نشستن داد ، نگاهش لحظه ای روی دستم مکث کرد و بعد چيزی را که می نوشت ، تمام کرد ومی خواست متوجه...
شوهرم داستان

شوهرم

خوب من چه مي‌توانستم بكنم؟ شوهرم حاضر نبود مرا با بچه نگهدارد. بچه كه مال خودش نبود. مال شوهر قبلي‌ام بود، كه طلاقم داده بود، و حاضر هم نشده بود بچه را بگيرد. اگر كس ديگري جاي من بود چه مي كرد؟ خوب منهم...
خانه خدا داستان

خانه خدا

بار دهم است كه اسكناس كريم را چسب مي‌زنم. حوصله ندارم. يك هفته است كه حوصله ندارم. كاش هيچ‌وقت گوشي نداشتيم كه خبري اين چنيني را بدهند. كريم بي‌خبر از حالم، جلويم ايستاده. در روز چند بار مي‌رود خريد نان...
مال مردم داستان

مال مردم

آخر به‌ تو هم‌ مي‌گن‌ دختر؟ دلمان‌ خوش‌ است‌ دختر بزرگ‌ كرده‌ايم‌. اي‌ خاك‌ بر سرمان‌ با اين‌ دختري‌ كه‌ بزرگ‌كرده‌ايم‌. دخترهاي‌ مردم‌ شاگرد اول‌ مي‌شوند. عكسشان‌ را توي‌ روزنامه‌ چاپ‌ مي‌كنند. ننه‌هايشان‌...
دست هایی پر از نرگس داستان

دست هایی پر از نرگس

شبي مرد، خواب عجيبي ديد. ديد كه دستهايش از بدنش جدا شده.آنها مثل يك موجود زنده عمل مي‌كردند و خودشان تصميم مي‌گرفتند. دستها تند‌تند حركت مي‌كردند. بالا و پايين مي‌رفتند، حركتهاي عجيب و غريبي انجام مي‌دادند....
خواب‌نما داستان

خواب‌نما

جیران چراغ گردسوز را خاموش كرد. خلخالها را از پا بیرون آورد و خود را بر بستر خواب رها كرد. صدای جیرجیركها از پنجره، به اتاق می‌ریخت.گمان كرد جیرجیركها برای جفتشان آواز سر داده‌اند. به این فكر كرد كه چگونه...
فتح خون (روایت محرم)-2 داستان

فتح خون (روایت محرم)-2

اینك زمین در سفر آسمانی خویش به عصر تاسوعا رسیده است و خورشید از امام اذن گرفته كه غروب كند . دیگر تا آن نبأ عظیم ، اندك فاصله ای بیش نمانده است و زمین و آسمان در انتظارند . فرات تشنه است و بیابان از فرات...
پدر ، عشق و پسر داستان

پدر ، عشق و پسر

انگار چنین مقدر شده است که من هر روز مقابل تو بنشینم و بخشی از آن حکایت جانسوز را برای خودم تداعی و برای تو روایت کنم.تدبیر من از ابتدا این بود,اما اگر تقدیر خداوند همراهی نمی کرد,به یقین چنین چیزی ممکن...
فتح خون (روایت محرم)-1 داستان

فتح خون (روایت محرم)-1

در سنه چهل و نهم هجرت ،‌هنگام شهادت امام حسن مجتبی ،‌دیگر رویای صادقه پیامبر صدق به تمامی تعبیر یافته بود و منبر رسول خدا ، یعنی كرسی خلافت انسان كامل ، اریكه ای بود كه بوزینگان بر آن بالا و پایین می رفتند...